Abstract:
هدف: برای بررسی اثر خستگی شناختی و هوش هیجانی بر حل مسایل شناختی، این پژوهش طراحی و اجرا شد.
روش: در این پژوهش مداخله ای کنترل شده، ابتدا بر اساس مقیاس حالت فراخلقی (TMMS)، از میان 408 دانشجو، 120 دانشجوی دختر و پسر دارای هوش هیجانی یک انحراف استاندارد بالاتر و پایین تر از میانگین انتخاب و به طور تصادفی در هشت گروه 15 نفره جایگزین شدند. آزمایش دارای دو مرحله بود. در مرحله اول بسته به موقعیت، آزمودنی ها در گروه های شاهد و آزمایش با مسایل تشخیصی قابل کنترل و غیرقابل کنترل رو به رو شدند و در مرحله دوم، برای مقایسه، گروه ها در موقعیت آزمون قرار گرفتند. در نهایت، داده ها به وسیله تحلیل واریانس سه راهه تجزیه و تحلیل شدند.
یافته ها: عملکرد افراد دارای سطوح هوش هیجانی مختلف، یکسان نبود. به عبارتی، هوش هیجانی بالا نمایانگر عملکرد بهتر در حل مساله بود و از نظر سطوح هوش هیجانی، بین دختران و پسران تفاوتی دیده نشد. عملکرد حل مساله دختران (نسبت به پسران) بیشتر تحت تاثیر خستگی شناختی بود. قدرت حل مساله افرادی که خستگی شناختی را تجربه می کردند، تابعی از سطح هوش هیجانی آنها نبود.
نتیجه گیری: با توجه به یافته های بالا، برای مطالعه عملکرد افراد در موقعیت حل مساله، تمرکز بر نقش متغیرهای هوش هیجانی و خستگی شناختی ضروری به نظر می رسد.
Machine summary:
"مدل مذکور گروهی از مهارتها را نشان میدهد که از ساده به پیچیده تنظیم شده و عبارتاند از: 1-ادراک،ارزیابی و بیان هیجان(شامل توانایی شناخت هیجانات جسمی و روانشناختی خود،توانایی شناخت هیجان دیگران، توانایی بیان صحیح هیجانات و نیازهای مرتبط با آنها،توانایی تمایز احساسات واقعی و کاذب)،2-تسهیل هیجانی تفکر(شامل توانایی تغییر جهت و تعیین اولویت تفکر فرد،براساس احساسات مرتبط با اشیا،وقایع و افراد؛توانایی ایجاد هیجانات مشخص برای کمک به داوریها و خاطرات مرتبط با احساسات و توانایی استفاده از حالات هیجانی،در جهت تسهیل حل مسأله و خلاقیت)، 3-شناخت و تحلیل اطلاعات عاطفی و به کارگیری دانش هیجانی (شامل توانایی درک چگونگی ارتباط هیجانات مختلف؛توانایی فهم علل و پیامدهای احساسات؛توانایی تفسیر احساسات پیچیده، مثل هیجانات مرکب و حالات احساسی متناقض؛تواناییشناسی و پیشبینی احتمال تغییر و تحول هیجانات)و4-تنظیم هیجان (شامل توانایی ابزار احساسات خوشایند و دردناک؛توانایی مشاهده احساسات خود و انعکاس آنها؛توانایی درگیر شدن؛ادامه دادن و دور شدن از حالات هیجانی،براساس کارایی و یا نوع داوری فرد در موقعیت خاص؛توانایی مدیریت هیجانات خو و دیگران).
اگرچه تحقیقات گام(2003)، سیاروچی و همکاران(2002)و سالوی،میر و کاروسو4(2002)به تأثیر هوش هیجانی بهعنوان یک عامل درونی و قابلآموزش بر خلق و تنظیم و مدیریت آن اشاره کردهاند و معتقدند هوش هیجانی نقش مهمی در تأثیر حالات خلقی متفاوت بر عملکرد افراد در موقعیت حل مسائل ایفا میکند،ولی فقدان نقش تعدیل کننده هوش هیجانی در شرایط درماندگی(در تحقیق فعلی)شاید به دلیل گروهبندی افراد به دو گروه دارای هوش هیجانی بالا و پائین باشد و اگر گروه میانه را(که از پژوهش فعلی حذف شدهاند)دخالت میدادیم نتایج متفاوت بود،یعنی ممکن است افراد دارای هوش هیجانی بالا و پائین دارای عملکردهای یکسانی باشند؛عملکرد گروه اول به دلیل انگیزه و قابلیتهای زیادشان و عملکرد گروه دوم به دلیل انگیزه و قابلیت پایین تحتتأثیر قرار میگیرد."