Abstract:
قصیده از سنتیترین قالبهای ادبی است که بنابه کلیت منسجمش ظرفیت ویژهای در مدح و تعلیم دارد. موضوع واحد و پردازش این موضوع در یک قالب و ساختار بسته باعث میشود تا القای معنی و تأثیرگذاری قصیده بر مخاطب بیشتر شود. قصاید ناصرخسرو، برعکس قصاید رایج سبک خراسانی، بنابه تأویلی بودن زبان، فرمی فرارونده، صیروری و چندلایه به خود گرفتهاند که میتوان اصطلاح پساقصیده را برای آنها به کار برد. پساقصیده، ناظر بر فرایند زبانی و فرمیک است که قصیده را در فرایندی واسازانه قرار میدهد. پس در این تعریف، پساقصیده نوعی سبکگریزی دورهای و شخصی است که بنیانها و اصول موضوعۀ خود را ویران، برهنه و تجزیه کرده، از ثبات و استحکام میاندازد. در این پژوهش تلاش شده تا با روشی توصیفی- تحلیلی و رهیافتی پسامحورانه، شاخصههای واسازانه و فروپاشانندۀ زبانی و فرمی این قصاید بررسی شود. فراروی از تقابلهای دوگانه، تناقض معنایی، چندلایگی زبان، صیرورت فرم، سوژهزدایی، بافتزدایی، گفتمانسازی و... مهمترین شاخصههای پسامحوری قصاید ناصرخسرو محسوب میشوند.
Machine summary:
ایـن فروپاشـی در سـطوح گونـاگون قصـاید دیـده مـی شـود، هـم در سـطح سبک شناسیک کـه مبـانی زبـانی و ادبـی و معنـایی سـبک خراسـانی را در عرصـه ای از نسبی بودن ، غیرضروری بودن ، شخصی نگری و گونه ای از خلق کردن قرار می دهد و هم در سطح درونی قصیده که با استفاده از زبانی خودویرانگر و تکیه بر وجـه بلاغـی و منطقـی زبان ، معنا را در فرایندی از تعویق و تأخیر می انـدازد و کلیـت منسـجم قصـیده را - کـه مهم ترین مؤلفة قصیده در سبک خراسانی و پس از آن است - از هم می پاشاند و آن را بـه نوعی مرکزگریزی دچار می کند.
برخورد پیکرمند و ساختاری با قصاید نوعی تقلیل زبـانی و معنایی محسوب می شود که تمامی قصیده را محدود به فرم و معنـای واحـدی مـی کنـد چنان که در بیشتر پژوهش ها همین نگاه پیکرمند باعث شـده تـا بـا پـیش انگاشـت هـای ذهنی ، ساختار زبانی و معنایی قصاید را امری بدیهی و آشـکار بداننـد و بـه مؤلفـه هـایی چون زبان فلسفی و دشوار، ارتباط عمودی ابیات و تعلیمی بودن یا فلسـفی بـودن معنـای قصاید و...
روایی بودن و غلبة محور جانشینی و قطـب اسـتعاری زبـان ، مهم ترین ویژگی فرمی قصاید ناصرخسرو است که باعث شده کلیت و فرم در این قصـاید در عین انسجام ظاهری ، نوعی فراروی تنشی و واسازانه را در لایه های زبـانی نیـز داشـته باشد.