Abstract:
مدتی است که کاربست نظریه های فلسفی/ ادبی در ایران معمول شده و پژوهش های فراوانی براساس این نظریه ها انتشار یافته است . گسترش چنین پژوهش هایی دلایل متعددی مانند پیروزی نظری طرف داران کاربست نظریه ها بر سنت گرایان و... دارد. هرچند نمیتوان نوآوری برخی از این پژوهش ها را انکار کرد، چشم پوشیدن بر ضعف ها و کاستیهای چنین پژوهش هایی نیز پسندیده نیست . مقاله حاضر با نقد و بررسی پژوهش های شالوده شکنانه (یکی از نظریه هایی که با اقبال پژوهشگران مواجه شده است ) به برخی از این کاستیها اشاره کرده است . ضعف و کاستیهای پژوهش های شالوده شکنانه را (حداقل ) میتوان ذیل سه عنوان قرار داد: ١. لغزش در درک مفاهیم شالوده شکنی (برای نمونه برخی از تقابل های این پژوهش ها، تقابل های دریدایی و شالوده شکنانه نیستند یا اینکه در برخی از آن ها به عناصر برون متنی همچون طبقه ، تحصیلات و... توجه شده است ؛ حال آنکه از نظر دریدا و شالوده شکنان چیزی بیرون از متن وجود ندارد)؛ ٢. تقلیل و ساده سازی مفاهیم دریدایی مانند تقلیل مفهوم راز به عرفان ؛ ٣. خلط شالوده شکنی با هرمنوتیک .
Machine summary:
در این میان برخی پژوهشگران نیز کوشیده اند تا به تبعیت از دریدا و با کاربست شالوده شکنی در متون فارسی، نمونه هایی از برخورد شالوده شکنانه با متون فارسی را ارائه دهند که در ابتدا به شکل نوشته های پراکنده و حاشیه ای آغاز شد؛ اما به تدریج به مقالات مستقل پژوهشی تبدیل شد.
تشخیص تقابل دریدایی از سایر تقابل ها لغزشگاهی است که بسیاری از پژوهشگران در آن لغزیده اند؛ مثلا در مقالۀ «بازخوانی ذکر خروج تارابی براساس رویکرد شالوده شکنی» هرچند نویسندگان در آغاز مقالۀ خود مفاهیم شالوده شکنی همچون تقابل را به درستی تبیین کرده اند، هنگام استخراج و برجسته کردن تقابل های موجود در متن ، دچار اشتباه شده اند.
توجه به عناصر بیرون از متن شالوده شکنی چنان که دریدا نیز به صراحت گفته است ، فقط در متن اتفاق میافتد و چیزی بیرون از متن وجود ندارد (رشیدیان ، ١٣٩٣: ٦٠٨)؛ اما کم نیستند پژوهش هایی که مباحث بیرونی را وارد پژوهش شالوده شکنانۀ خود کرده و گاه به آن رنگ وبوی پژوهشی جامعه شناختی داده اند.
به نظر میآید مقالۀ «بررسی شالوده شکنانۀ نوشتار زنانه : مقایسۀ سبک تاج السلطنه و عزیزالسلطان » بیش از آنکه پژوهشی شالوده شکنانه باشد، پژوهشی فمنیستی برای احقاق حقوق زنان (در اینجا نوشتار زنانه ) و برابر کردن آن با نثر مردانه و حتی برتری بخشیدن به جایگاه زنان درمقابل مردان است ؛ نه فقط این اندیشه فمنیستی (و نه دریدایی) است ؛ بلکه از بین بردن تفاوت ها نیز آشکارا یادآور تلاش های فمنیست هایی است که تفاوت میان مردان و زنان را نادرست میدانستند (روباتام ، ١٣٨٧: ١٢).