Abstract:
نظریات وظیفهگرایانه در تقابل با نظریات نتیجهگرایانه بهتر فهمیده میشوند و در فلسفة اخلاق، عموما در اشاره به انگارههای اخلاقی غیر نتیجهگرایانه به کار میروند. یکی از مهمترین دلالتهای وظیفهگرایی این است که رفتار شخص میتواند نادرست باشد، حتی اگر نتایج آن بهترین نتایج ممکن باشد. نتیجهگرایی به آن دسته از نظریات اخلاقی اطلاق میشود که بنابر آنها، نتایج اعمال مبنای هر حکم اخلاقی معتبر دربارة آنهاست. پس، بر اساس نتیجهگرایی، عمل اخلاقا درست عملی است که به بهترین نتایج منتهی میشود. در تقابل با نتیجهگرایی، وظیفهگرایی بر اینکه مردم چگونه مقاصد خود را عملی کنند، تأکید میورزد و آن را از چرایی انجام عمل مهمتر میداند. بر اساس نظریات وظیفهگرایانه، ما وظیفه داریم که بعضی از اعمال را انجام دهیم و از انجام دادن بعضی از اعمال خودداری کنیم؛ این وظیفه، از ماهیت خود عمل ناشی میشود و نه از نتایجی که با انجام گرفتن عمل حاصل میشوند. در این مقاله، علاوه بر شرح و تحلیل نظریات نتیجهگرایانه و همچنین نظریات وظیفهگرایانه، به بررسی رابطة این دو دسته از نظریات اخلاقی میپردازیم. فلسفة اخلاق جدید، علاقة بیشتری به این مسئله که چگونه مؤلفههای وظیفهگرایانه میتوانند با نتیجهگرایی ترکیب شوند، نشان میدهد.
Machine summary:
اگرچه سابقۀ نتيجه گرايي نسبت به وظيفه گرايي در فلسفۀ اخلاق بيشتر است و بر آن تقدم دارد، اما به ديدة نظريه پردازان معاصر که مدعي حل تعارض اين دو دسته از نظريات هستند و حتي کسي همچون فرانکنا که مي کوشد تا آنها را در يک نظريۀ واحد با هم جمع کند، اين دو نظريه پا به پاي هم در طول تاريخ فلسفۀ اخلاق گام برداشته اند و تعارض مابين آنها را مي توان صرفا ظاهري و صوري دانست .
اما پارفيت براي اين که نشان دهد که چگونه نتيجه گرايي ، خواست ها و اميال را دربرمي گيرد، از «انگيزه » استفاده مي کند و بدين ترتيب گزاره اي ديگر شکل مي گيرد: C٥: بهترين انگيزه هاي ممکن ، انگيزه هايي هستند که در صورت دارا بودن آنها، نتايج بهتري عايدمان خواهد شد و اين دليل خوبي آنهاست (Ibid).
به عبارت ديگر، هر کدام از اين گزاره ها با تک تک اعمال افراد مرتبط مي باشندکه هر فرد بايد بر اساس آنها به گونه اي عمل کند که بهترين نتايج را ايجاد نمايد و آن چيزي را انجام دهد که ديگران واقعا خواهان انجام آن هستند.
نکتۀ حائز اهميت اين است که سودگرايي نتيجه نگر، به خودي خود، اصلي اخلاقي نيست ؛ زيرا در مورد درستي يا نادرستي اعمال ادعايي نمي کند، بلکه اهميت اصلي آن از اينرو است که ما را در ارزيابي دقيق نتايج اعمال و وقايع اتفاق افتاده به گونه اي ياري مي کند که در اصل براي هر نوع رويکرد نتيجه گرايانه ، پايه و مبناي اصلي ارزيابي قلمداد مي شود (٢٦١ ,Ibid).