Abstract:
گوناگوني مسایل جامعه، شاعران را برآن داشت تا گستره نمادهاي خويش را به حوزه خاصي محدود نکنند و آن را به ديگر نمادهاي مختلف ازجمله نمادهاي ديني گسترش دهند. دراين ميان پيامبران نقش سازنده اي به عهده دارند. شاعران، اين شخصيت ها را به دليل برخورداري از دلالت هاي بالقوه و سازگار با تجربه ها دروني خويش به کار گرفته اند، تا ابعاد فراموش شده آنها را با نگاه ذره بيني خويش برجسته نمايند و از آنها جهت انتقال داده هاي ذهني خود به شکل نمادين بهره ببرند. اما از آنجا که اين نمادها در کنار ديگر واژگان در متن رشد مي کنند، از گونه هاي دلالتي خاص و متعددي برخوردار مي شوند که از لحاظ فني درخور توجه است. اين مقاله به بررسي و بيان ارزشهاي فني برخي از اين دلالت ها از جمله، غربت و رنج، صبر و ايمان، انتظار و رهايي، ستروني و نوزايي، و قيام، فدا و سازش مي پردازد.
Poets due to various social problems have tried not to limit their symbols to a specific domain but to use them in various domains such as religious ones. In such a plot، the prophets have a constructive role. Modern Arab poets have used these characters، since they carry potential indicators and are compatible with poets’ internal experiences. They use these personas to highlight their forgotten characteristics and to represent their innermost mental data in a symbolic way. However، since these symbols are closely related to vocabularies in the text، they contain various and specific meanings which are technically important and they deserve to be carefully studied. This paper deals with some of the technical values of these indicators such as exile and sufferance، patience and faith، endurance and freedom، sterility and rebirth، revolution، sacrifice and compromise.
Machine summary:
"(فرحان صالح ، ٢٠٠٦: ٣٢٤)سیاب در این قصیده به سرزنش مسیح /انسان غربی می پردازد؛ کسی که با سلاحهای ویرانگر خویش به سرزمینهای عربی تاخته آنان و نشانه های تمدن اسلامی آنها را با چکمه هـای خویش لگد مال می نماید: یــا صــلیب المســیح القــــاک ظــلا فـــــوق جیکــور طــائرمن حدیــد یـا لظـل کظلمـه القبـر فـی اللــــون و کــالقبر فــی ابــتلاع الخـــدود و التهــام العیــون مــن کــل عـــــذراء کعـــذراء بیـــت لحـــم الولــــود مــر عجــلان بالقبــــــور العــــواری من صـلیب علـی النصـاری شـهید فاکتســت منــه بالصــلیب الـــذی مــا کــان الا رمــز الهــلاک الابیــــه 35 لا رجــاء لهــا بــأن یبعــث الموتـــی و لا مأمـــــل لهـــا بالخلــــود توفیق صایغ از مرگ ارزشهای انسانی که در مسیح متجلی است ، سخت می رنجد و از او می خواهد آنها را بار دیگر زنده کند: مسیحی الدفین ، انهض مزق الأکفان لون الوجنتین و أترکن دیار الصقیع ما لی أراک التففت بالعلم الأبیض و القیت السلاح قبل أن ترشق بالسلاح ؟!٣٦ (صایغ :١٩٩٠ : ١٩٠) نماد این مدینة فاضلة خوشیده - در باور امل دنقل - قدرت معنوی سلیمان است که هم اکنون از جامعـه رخت بربسته و جای خود را به پادشاهی مادی سپرده است : و اشارت نحو قصر القبة الملساء، ثم استطردت: أنه ملک أبی /عندما کان سلیمان ولیا لم یکن یملک هذا القصر ذا الملیون باب ٣٧.
شـعرا در بارگذاری اعلام به این دلالت از الفاظی استفاده نمودند کـه کثـرت و فراوانـی دلالـت دارنـد، ماننـد: «مـاء»، «جری »، «الدم »، «أم»، «مخاض »، «،بعث »، «یعود»، «الزرع »، «خبز»، «،سنبل »، «موسـم »؛ بـرای مثـال سمیح در قصیدة «نخله النص » برای مسیح /انسان فلسطینی جهت بازگشت به سـرزمین مـادری، آینـده ای تابناک ترسیم می کند: فی لیله قمراء یـعود مـن رحلتـه یسوع و تخمر الدموع فی قبل العذراء٣٩ (همان،٢: ٥١٠) شاذل طاقة نیز شخصیت حضرت محمد(ص ) را نماد شکوفایی و نوزایی معرفی می کند: فی رحم کل إمرأة محمد من جدید یمسح دمع الثاکلات، یبحث الحیاة فتومض البسمه فی الشفاه ٤٠ (طاقه ، ١٩٦٩: ٤١) ویوسف (ع) در شعر احمد دحبور، نماد خیر و برکتی است که به ناحق توسط برادران خویش /همگنان عرب و همچنین ستم نابجای عزیز مصر/ استکبار، نادیده گرفته شده است ."