Abstract:
دراين مقاله مخالفت خود را با ترديد در جهان شمولي حقوق بشر اعلام كردهام. اين ترديد، بر اين باور مبتني است كه حقوق بشر، امري تحميلي ازسوي غرب مي باشد. من دلايلي براي انكار اين نظر كه حقوق بشر تماماً غربي است ارائه كرده، به وجوهي اشاره كردم كه در واقع خيزش حقوق بشر، دست كم تا حدودي، ناشي از مبارزاتي است كه با سلطه قدرت هاي غربي صورت مي گيرد. اين شيوه از استدلال، نيازمند انكار اين مطلب نيست كه زبان حقوق بشر گاه شكل سياستهايي را گرفته كه تمايز فرهنگ هاي ديگر را نميتوانند بفهمند (تشخيص دهند) و از نابرابري جهاني ثروت و قدرت غفلت كردهاند، يا حتي از آن به نحو تلويحي حمايت مي كنند. به ادعاي بنده، كاربرد زبان حقوق بشر بدين شيوه، خود ناسازگاريهايي با مقتضيات عمده حقوق بشر دارد. مقاله بنده با اين پيشنهاد به پايان مي رسد كه قطع نظر از تحميل هويت يا فرهنگ غربي، حقوق بشر متضمن حقي است كه اين تحميل فرهنگي را رد مي كند. در اين مقاله، از اين حق تحت عنوان حق شكلگيري هويت آزاد يا دموكراتيك سخن خواهم گفت. هر جا كه ارتقاي حقوق بشر از طريق تلاش به براي تحميل يك فرهنگ يا هويت خاص تاريخي (غربي يا نوعي ديگر) انجام شود، اين خود، نقض حقوق بشر مي باشد. هدف از مقاله حاضر نشان دادن و طرح ديدگاه راجع به حق شكلگيري هويت آزاد است.
Machine summary:
این شیوه از استدلال ، نیازمند انکار این مطلب نیست که زبان حقوق بشر گاه شکل سیاست هایی را گرفته که تمایز فرهنگ های دیگر را نمی توانند بفهمند (تشخیص دهند) و از نابرابری جهانی ثروت و قدرت غفلت کرده اند، یا حتی از آن به نحو تلویحی حمایت می کنند.
بنابراین ادعای کلی من این است که لازم است حقوق بشر به عنوان اصول قانونی شکل گرفته در طول تاریخ نگریسته شوند که در نتیجة ترکیب شدن اعمال اقتصادی ، فرهنگی و سیاسی در گسترة روزافزون جهانی ، از یک سو، و تلاش ها و تجربیات سیاسی ای که خود در یک فضای سیاسی بین المللی نشان داده شده اند، از سوی دیگر، به یک واقعیت خاص دست یافته اند.
به جای برخورد با شناخت های بین الملل و اعمال متقابل مبتنی بر حقوق بشر (هرچند ممکن است ناقص و بی ثبات باشند)، باید حقوق بشر را به عنوان یک عنصر در این بازشناسی ، در نظر بگیریم ؛ عنصری که نیروی هنجاری خود را از ارتباط با عناصر دیگر این مجموعه اخذ می کند.
این تلقی ممکن است در واقع از منظر فهم عمومی دربارة ایدة قرارداد همراه با اشکال باشد، اما برای استدلال من مطلب آموزنده ای است ؛ چون این نکته را خاطرنشان می کند که اعمال متقابل جدید می تواند شکل شناخت هایی را به خود بگیرد که شامل تغییرات در جنبه های مهم فاعلیت شرکا می شود.