Abstract:
در این مقاله به بررسی دانشها و باورهای عامیانه در هفت اورنگ جامی پرداختهایم. پس از بررسی باورها و اعتقادات مردم عامه در مثنوی هفتاورنگ جامی، به این نتیجه میرسیم که آداب و رسوم و باورها و تفکرات عامیانه در این اثر گرانقدر بصورت برجسته و پررنگ بازتاب داشته و در این میان، بسیاری از باورهایی که جامی به آنها اشاره کرده در دورههای بعد هم رواج خود را حفظ کرده و موضوعیت خود را از دست ندادهاند؛ از جمله: اعتقاد به جادو، طلسم، ارتباط گنج و طلسم و ... که در آثار شاعران و نویسندگان ادوار بعد قابل پیگیری است. برخی از عناصر فرهنگ عامه، در هفت اورنگ، جنبهی آیینی و مذهبی دارد و برخی دیگر جنبهی خرافه دارد. در کل میتوان گفت، باورهای عامیانهای که در هفت اورنگ بازتاب یافته است، اگر نه همه، اغلب از همان باورهایی است که صاحبان دیگر متون نظم و نثر قبل از جامی بدان توجه داشتند. زیرا یکی از ویژگیهای شعر در «قرن نهم» اقتفا و تتبع اشعار بزرگان دورههای قبل است و جامی نیز به شاعرانی چون سعدی و نظامی نظر داشته است و از آنها پیروی کرده است.
Machine summary:
"4-1-3-2- خون جگر خوردن: در باورهای عامیانه، حالات مختلف را به اعضای گوناگون بدن نسبت میداده اند؛ از جمله غم را به جگر منسوب میداشته اند و اصطلاح «خون جگر خوردن» به معنای رنج و اندوه کشیدن، که در ارتباط با این باور شکل گرفته، در ابیات زیر اشاره شده است: بس کـه خـون جگـر ببـاید خورد تا شود آشکار جوهــر مـرد (سلسله الذهب، 98، 16) شواهد مثال دیگر در این زمینه: سلامان و ابسال، 321، 14؛ سبحه الابرار، 460، 17.
عنقا مرغ بلند آشیانه است و گفتهاند که در کوه افسانهای «قاف» سکونت دارد: عدل را زاد راه فردا کن ظلم را همنشین عنقا کن (سلسله الذهب، 271، 14) نمونهی شعری دیگر: سبحه الابرار، 541، 10؛ یوسف و زلیخا، 610، 19.
(کزازی، 1386: 15) کیمیا یکی از پنج دانش پنهانی و راز آلود بوده است که به وسیله آن مس یا نقره را به طلا تبدیل میکردند: چون ز اکسیر رو نماید اثر مس ا گر کوههاست گردد زر (سلسله الذهب،149، 4 ) نمونههای شعری دیگر: سلسله الذهب، 149، 5؛ یوسف و زلیخا، 741، 13؛ لیلی و مجنون، 907، 12؛ خردنامهی اسکندری،939 ،10.
. جامی در هفت اورنگ به این بخش از فرهنگ عامیانه بارها اشاره کرده و راههای دفع آن را بیان کرده است: روز دیگر بر همین دستور بود چشم زخم دهر ازیشان دور بود (سلامان و ابسال، 343، 8) نمونهی شعری دیگر: یوسف و زلیخا، 609، 2."