Abstract:
داستان رستم و اسفندیاربر مبنای آزو فزون طلبی است و از نظر عرفانی تقابل دو نماد سالک و نفس است که هر کدام برای غلبه بردیگری تلاش می نماید.گشتاسب برای باقی ماندن بر تخت قدرت فرزند خود اسفندیاررا با چالش های گوناگونی رو به رومی سازد تاشایدبتواند اوراازاین طریق ازبین ببردو پایه های بقاءاریکه ی سلطنت خود را مستحکم سازد.از طرف دیگراسفندیارهم تلاش بی حدّو حصری برای رسیدن به آرزوهای دیرینه ی خود که همانارسیدن به تاج و تخت سلطنت است دارد.بنابراین غرور، غفلت و مسائل دنیوی او را به جنگ با رستم می کشاند،که درنتیجه سرنوشتی هولناک برای او رقم می خورد.رستم بنا به حقیت وطینت خویش تدابیرلازم را به منظور عدم اّتفاق مرگ اسفندیارمی اندیشدو خویشتن داری را سرلوحه ی کار خود قرارمی دهد و دراین رابطه تمام چاره اندیشی هاوپیغام هایی که در رویارویی با اسفندیارلازم است تا از هر گونه رخ دادوپیشامدی جلوگیری شودمی دهد؛امّاگویی دست تقدیرماجرا را به شیوه ای پیش می برد که این حادثه اّتفاق بیفتد تاحقیقت آشکار شود،وبدین خاطر است که زال وسیمرغ ازهیچ کوششی برای پیروزی رستم دریغ نمی ورزندو راهکارهای موردنیازراپیش روی اومی گذارند تا آنچه را برای پیروزی رستم بر اسفندیار (سالک بر نفس ) ضروری است رخ نماید.
Machine summary:
و چون به هدف خود نمي رسد افسار گسيخته تر مي گردد؛و با ضميرو فطرت پاک خويش (کتايون ) زبان به شکوه مي گشايد: چنين گفت با مادر اسفنديار که با من همي بد کند شهريار کنون چون بر آرد سپهر آفتاب سر شاه بيدار گرددز خواب بگويم بدو آن سخن ها که گفت ز من راستي ها نبايد نهفت اگر تاج شاهي سپارد به من پرستش کنم چون بتان را شمن و گر هيچ تاب اندر آرد به چهربه يزدان که بر پاي اندر آرد سپهر اگر نه من آن تاج بر سر نهم به ايرانيان گنج و کشور دهم تو را بانوي شهر ايران کنم به زور وبه دل کار شيران کنم همان /ص ٢٨١و٢٨٢ امّا ژرف نگري فطرت پاکش ( کتايون ) راهي فرا پيش پايش مي گذاردو با يک نگرش بنيادين او را به گونه اي از تقابل با مرگ و نيستي خبردار مي کند و آنچه بصورت نمادين جلوه گر مي شود جهاد با نفس و يا به عبارت ديگر جهاد اکبر است تا شايد قالب تن شکسته شودو اسفنديار رهايي يابد.