Abstract:
فتح ايران به دست اعراب مسلمان يكي از رخدادهاي عظيم تاريخي به شمار مي آيد كه پيامدهاي گسترده اي به دنبال داشت. علاوه بر تحولاتي كه در كل ايران به طور يكپارچه رخ نمود دگرگوني هايي هم در سطوح محلي و منطقه اي پديد آمد. پژوهش حاضر به چگونگي فتح اصفهان به دست اعراب مسلمان و پيامدهاي فرهنگي و اجتماعي آن بر پايه نوشته هاي تاريخ نگاران و جغرافي دانان مسلمان در سده هاي نخست هجري اختصاص دارد. تلاش ما بر آن بوده است تا با مقايسه روايات گوناگون با يكديگر و تطبيق دادن آن ها، واقعيت اين رويداد حائز اهميتِ تاريخي روشن تر گردد و به پيامدهاي فرهنگي و اجتماعي آن در منطقه اصفهان پرداخته شود. بر پايه اين منابع، اصفهان در پايداري ايرانيان در مقابل تهاجم اعراب، جايگاه درخورِتوجهي داشته و يكي از كانون هاي پرجنب وجوش سرزمين جبال در گردآوري سپاه و تجهيزات نبرد بوده است. پس از حمله اعراب به اصفهان، برخي نقاط آن همچون جي به صلح و پاره اي ديگر مانند قِه به جنگ گشوده شدند. در پي فتح اصفهان، مردم آن به تدريج به دين اسلام گرويدند و با مهاجرت اعراب به اين منطقه، كرسي اصفهان از جي به يهوديه انتقال يافت.
Machine summary:
٣. حملة اعراب به اصفهان با شکست ساسانیان در جبهة نهاوند، آخرین پایداری کلان و سازمان یافتة ایرانیان که از جبال ، اصفهان ، ری ، قومس ، آذربایجان ، نهاوند و همدان برای توقف پیشروی اعراب بسیج شده بودند (بلاذری ، ١٩٨٨: ٢٩٦؛ یعقوبی ، ١٣٨٩: ج ٢/ ٤٤؛ ابوالشیخ ، ١٤١٢ هـ ق/ ١٩٩٢: ١٧٩) در هم شکست و راه تازش مسلمانان به درون نجد ایران هموار شد و به قول طبری «از این پس دیگر عجمان را گردهم آمدنی نبود» (طبری ، ١٣٨٧ هـ ق/ ١٩٦٧: ١١٦).
(144 تاریخ نگاران و جغرافی دانان مسلمان با وجود زد و خوردهایی که میان اعراب و اصفهانیان رخ داده بود فتح اصفهان را صلح آمیز می نویسند (بلاذری ، ١٩٨٨: ٣٠٤-٣٠٥؛ ابن فقیه ، ١٣٤٩: ٩٦؛ ابونعیم ، ١٣٩٣: ١٣٩)؛ اما ابونعیم گوشزد می کند که برخی هم ، گشودن اصفهان را به صلح نمی دانند؛ زیرا سپاه به آنجا اعزام شده بود و پاره ای از نقاط آن با جنگ گشوده شده بودند (ابونعیم ، ١٣٩٣: ١٤٤).
پس ناچار به ترک اصفهان شدند و راه کرمان را در پیش گرفتند (طبری ، ١٣٨٧ هـ ق/ ١٩٦٧: ١٤٠) که هنوز به دست اعراب نیفتاده بود و یزدگرد سوم در آنجا به سر می برد (بلاذری ، ١٩٨٨: ٣٠٥)؛ گروه دوم نیز عده ای از اشراف اصفهان بودند که بی درنگ دین اسلام را پذیرفتند (بلاذری ، ١٩٨٨: ٣٠٦) تا از محدودیت های تعیین شده برای ذمیان رهایی یابند.