Abstract:
دو الگوی حکومتی مردمسالاریدینی (در قالب جمهوری اسلامی) و دموکراسی مشورتی، الگوهایی تازه مطرح شده در ساحت اندیشه و عمل سیاسی به شمار میروند؛ اگرچه ریشهها و پیشینة آنها کهن است. بررسی مقایسهای به عنوان رویکردی باسابقه در علوم اجتماعی هنگامیکه میان دو نظریه به کار گرفته میشود، میتواند سبب گشوده شدن گرههای نظری و ابهامهای مفهومی آن نظریهها و دستمایة بسط کمی و کیفی آنها به شیوهای علمی باشد. مقالة حاضر کوشیده است با چنین نگاهی، بُعد معرفتشناختی دو نظریة یادشده را به عنوان یکی از ارکان شناخت یک تئوری، مورد بررسی قرار دهد. برای نیل به این مقصود، ابتدا جایگاه معرفتشناسی در یک نظریه بیان و سپس شرح مختصری از دو الگو بیان و سپس موارد افتراق و شباهت دو نظریه به اختصار مورد مقایسه قرار خواهد گرفت. مهمترین نقطه عزیمت مقایسه که عموماً به افتراق میان دو نظریه از حیث معرفتشناختی میانجامد، توحیدمحوری در مردمسالاریدینی و اومانیسم در دموکراسی مشورتی است. لازم به ذکر مینماید از آنجاکه شاخصترین افراد در این دو نظریه به ترتیب امام خمینی (ره) و یورگن هابرماس هستند، مقاله حاضر بر آراء ایشان تاکید نموده است.
Two governmental patterns, religious democracy (as the form of Islamic republic) and deliberative democracy are the new proposed patterns at the beyond of thought and political action, although their roots and history have been old. The comparative study as an old approach in social science while it’s applied between two theories could lead to solve the theoretical problem and conceptual ambiguities of those theories, and contributes to quantitative and qualitative expansion as a scientific method.
Through this viewpoint, this article has tried to study the epistemological aspect of two mentioned theories as one of the cognition pillars of one theory. To reach this goal firstly the epistemology position of one theory and then a brief explanation of those patterns should be stated, furthermore the segregation and similarities of the both theories will be compared in short.
The most prominent beginning point of comparison which generally leads to segregation of two theories with regards to epistemology, is monotheism in religious democracy and humanism in deliberative democracy.
It has to be mentioned since the most distinctive persons in these two theories are Imam Khomeini and Jürgen Habermas in turn, this article has emphasized on their opinions.
Machine summary:
بررسی مقایسه ای مبانی معرفت شناختی در نظریة مردم سالاری دینی و نظریة دموکراسی مشورتی با تأکید بر دیدگاه امام خمینی (ره ) و یورگن هابرماس * سید مهدی ساداتی نژاد ∗∗ علی شیرازی چکیده دو الگوی حکومتی مردم سالاری دینی (در قالب جمهـوری اسـلامی ) و دموکراسـی مشورتی ، الگوهایی تازه مطرح شده در ساحت اندیشه و عمـل سیاسـی بـه شـمار می روند؛ اگرچه ریشه ها و پیشینة آنها کهـن اسـت .
نخستین پرسش های پیش رو در موضوع شناخت شناسی ایـن اسـت کـه آیـا اساسـا امکان شناخت برای انسان وجود دارد یا خیر؟ و اینکه آیا تفکیک میان شناخت صـحیح از شناخت غلط امکان پذیر است ؟ شیوة پاسخ گویی بـه ایـن سـوالات مـی توانـد میـزان هم سویی یا تعارض مکاتب گوناگون فکری در حوزة سیاسی اجتماعی را معین نماید.
او به واقع به دنبال رهایی انسان است (سمیعی اصفهانی و میرالی ، ١٣٩٣، ٤)؛ و این دو یعنی رهایی انسان و رساندن او به آرامش و قـرار مـادی و معنـوی ، درسـت همـان هدفی است که نظریة مردم سالاردینی نیز به دنبال آن اسـت ؛ امـا ایـن مهـم را از مسـیر معنویت الهی ـ و نـه بشـری ـ و اتصـال انسـان بـه مبـدأ خلقـت از طریـق ولایـت الله جست وجو می نماید.
در نهایت می توان به این نکته در مقایسة دو نظریه در حوزة معرفـت شناسـی اشـاره کرد که مسئلة شناخت و معرفت در نظریة مردم سالاری دینی معطوف به وحـدت گرایـی است ، اما دموکراسی مشورتی در نقطه مقابل آن ، عمیقا کثرت گرایانـه اسـت .