Abstract:
نوشتۀ حاضر پژوهشی مروری برای معرفی چهارچوب های نظری معنی شناختی در طول تاریخ مطالعۀ معنی است.مطالعات معنی شناختی از قدیمی ترین مطالعات در حوزۀ مطالعات زبانی به شمار می روند که قدمت آن ها به یونان باستان باز می گردد.ویژگی مشترک این مطالعات،مطالعۀ معنی زبانی به هنگام انجام مطالعات دیگری،مثلا مطالعۀ فلسفه و یا متون ادبی و یا مذهبی بوده است:آن هم به این دلیل ساده که زبان برای بررسی خود زبان مطالعه نمی شد و همواره ابزاری برای مطالعۀ سایر علوم به شمار می رفت.در این مختصر،نخست نگاهی خواهیم داشت به اشکال و شیوه های گوناگون مطالعۀ معنی که با عنوان پیشینۀ مطالعات معنایی معرفی می شوند و سپس،چهار چوب های مطالعات معنایی را همرا با بررسی نظریه هایی که در دل هر یک از این چهارچوب های نظری شکل گرفته اند،از نظر خواهیم گذراند.
Machine summary:
"اما با توجه به معرفی این رویکرد به عنوان رویکردی مجزا از معنیشناسی ساختگرا باید اذعان داشت 1structuralist semantics 2 system 3 value 4 negative relationship 5 generativist semantics 6 componential analysis 7 semantic components 8 neostructuralist semantics نکاتی وجود دارند که سبب ایجاد تمایز میان نگاه کلاسیک به معنیشناسی ساختگرا و نگاه نو به معنیشناسی ساختگرا میشوند که از آن جمله میتوان به نوع نگاه معنیشناسان نوساختگرا به پدیده های ساختگرایی، قائل شدن به تعامل میان شناخت ١ و معنی واژه ها و نیز میزان ارتباط آن ها با رویکردهای زایشی و ساختگرا اشاره کرد.
اما تفاوتی که میان مطالعات ریشه شناختی نظریه پردازانه و معنیشناسی تاریخی-فقه اللغوی میتوان در نظر گرفت ، این است که در معنیشناسی تاریخی-فقه اللغوی معنی واژه ها، دیگر 1 cognition 2 cognitive semantics 3 pre-structuralist semantics مبنای مطالعۀ آن ها نبود و برعکس ، صورت های واژگانی مبنای مطالعات قرار میگرفتند.
آنچه در معنیشناسی نوساختگرا مورد توجه معنیشناسان قرار میگیرد آن است که شمار نخستیهای معنایی که سایر واژه های زبان را توصیف میکنند باید از شمار واژه های نظام واژگانی زبان کمتر باشد؛ زیرا در غیر این صورت ، هر واحد توصیف کننده خود، توصیف شونده نیز خواهد بود و این مسأله توصیف معنی را در دور باطل گرفتار خواهد کرد."