Abstract:
رورتی در صدد است تا تلقی دکارتی از فلسفه را که سبب تخصصی شدن روزافزون و دورماندن آن از بقیهی فرهنگ شده مورد انتقاد قرار دهد؛ دیدگاهی که به عقیدهی او نتیجهی پذیرش ذهن آینهوار دکارتی است. رورتی چنین دیدگاهی را ناشی از تصور ذهن بهمثابه آینهای میداند که امور بیرونی را بازنمایی میکند و فیلسوفان را به عنوان نگهبانان آینه که در مقام داور یا قاضی تلاش میکنند بازنماییهای مطابق واقعیت را از غیر آن بشناسانند. ادعای فلسفه این است که چنین کاری را بر اساس فهم خاص خود از ماهیت شناخت و ذهن انجام میدهد. یعنی، فرهنگ، تلفیقی از ادعاهای شناختی است و فلسفه چنین ادعاهایی را مورد قضاوت قرار میدهد. رورتی به عنوان فیلسوفی نئوپراگماتیست تلاش میکند تصویر آینه طبیعت و فلسفه متناسب با آن را کنار گذارد و فلسفه را وارد گفتوگو با دیگر حوزهیهای دانش نماید.
Rorty's goal is to criticize the Cartesian conception of philosophy that has led to its increasing specialization and departure from the other aspects of culture; a view that in his opinion is the end result of accepting the Cartesian mirror-like mind. According to Rorty, this point of view is the culmination of accepting the mind as a mirror that reflects the external affairs and philosophers as the guardians of this mirror act as judges who try to recognize the factual reflections of the mirror. Philosophy Claims that this judgment is based on its understanding of the mind and knowledge. In other words, culture is a combination of multiple cognitive claims which are judged by philosophy. Rorty as a neo-pragmatist endeavors to set aside the mirror concept of nature and its corresponding philosophy with the aim of entering philosophy into a dialogue with other spheres of knowledge.
Machine summary:
"Guignon Charles and Hilley, David R, Richard Rorty, Cambridge University Press, 2003, p.
رورتی این موضوع را به روشنی توصیف میکند: «شکاکیت در دنیای باستان موضوع مربوط به رویکرد اخلاقی یعنی شیوه ای از زندگی و لذا واکنشی به ادعاها و سبک و روش های فکری آن روز بود؛ حال آن که شکاکیت به شیوه تأملات اولی دکارت پرسشی مشخص ، دقیق و "حرفه ای" بود: چگونه میفهمیم که آن چه ذهنی است آنØه را که ذهنی نیست ، بازنمایی میکند؟ چگونه ٢ میفهمیم که آن چه را که چشم ذهن میبیند یک آیینه یا یک حجاب است ».
رورتی این تصویر جدید را چنین وصف میکند: «تصویری که فلسفه سنتی را مجذوب میکند، تصویر ذهن به مثابه آینه بزرگی است که بازنمایی های گوناگونی را در برمیگیرد که برخی درست و برخی نادرست هستند و وان از طریق روش های محض و غیرتجربی آنها را مورد مطالعه قرار داد.
رورتی در تبیین تاریخی خود به دنبال یافتن راه حل هایی بهتر برای مسائل ناشی از سنت دکارتی نیست ؛ بلکه می خواهد پیØیدگی ها و خلط ها و اشتباهات فیلسوفان را نشان دهد و نیز بیان کند که چگونه فیلسوفان این اشتباهات را مرتکب شده اند و از این طریق خواننده را متقاعد سازد که فلسفه دچار بحران و بیماری است و باید درمان شود.
از نظر رورتی «این عقیده که ذهن به مثابه آینه طبیعت است مکمل این عقیده ی مشترک بین دموکریتوس و دکارت است که جهان از اشیای بسیط و به نحو واضح و متمایز قابل شناخت ، ساخته شده است و شناخت ماهیت آن ، واژگان ٤ اصلی را در اختیار ما قرار میدهد که باعث ایجاد توافق بین همه ی گفتمان ها میشود».
Guignon Charles & Hilley, David R, Richard Rorty, Cambridge University Press, 2003."