Abstract:
متقاعدسازی افکار عمومی در زمینة مقولههای راهبردی ـ امنیتی، یکی از عوامل موثر در پیشبرد اهداف قدرتهای بزرگ در عرصه تعاملات بینالمللی بوده است. این مقوله، به ویژه در دوره پساجنگ سرد (از سال ۱۹۹۱ تاکنون)، به دلیل دگرگونیهای به وقوع پیوسته در قواعد بازیهای بینالمللی، روند ژئوپلیتیکی حاکم بر تعاملات بینالمللی و جایگزینی مسائل نرمافزاری فرهنگی ـ روانشناختی، به مثابه عوامل سیال بینالمللی به جای مقولههای سختافزای راهبردی، اهمیت زیادی دارد. در این مقاله سعی شده است تا زمینههای شکلدهی و متقاعدسازی افکار عمومی در کشورهای انگلستان و ایالات متحده امریکا در زمینه پیشبرد یکجانبهگرایی راهبردی ـ امنیتی، مدنظر قرار گیرد، همچنین به این مسئله پرداخته میشود که جایگاه مهندسی افکار عمومی در دولتهای بوش و بلر، پس از رویداد یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ به مثابه نقطه عطفی در عرصة نظام بینالملل، چگونه است.
Machine summary:
"هدف این مقاله پاسخ دادن به این سؤال است که جایگاه مهندسی افکار عمومی پس از رویداد یازدهم سپتامبر در دولتهای بوش و بلر، چگونه بوده است ؟ افکار عمومی ایالات متحده امریکا با توجه به روند یکجانبه گرایانۀ حاکم بر تعاملات بین المللی و تلاش دولت ایالات متحدة امریکا برای تثبیت هژمونی خود در سیاست بین المللی، به ویژه پس از رویداد یازدهم سپتامبر، ارزیابی افکار عمومی ایالات متحده و سیاستگذاریهای دولت بوش برای جهت دهی به محیط ادراکی ـ روان شناختی رسانه های آن کشور، امری تعیین کننده است .
در این خصوص بهره گیری از افکار عمومی امریکا و تلاش در زمینه همسو کردن هرچه بیشتر آنها با سیاستگذاریهای امنیتی ـ راهبردی نومحافظه کاران امریکا، با استفاده از مسائلی نظیر گسترش دموکراسی و ارزشهای امریکایی در جهان ، مبارزه با تروریسم و تسلیحات کشتار جمعی، امری است که از ١١ سپتامبر ٢٠٠١ تاکنون ، به گونه ای پررنگ ، مشاهده میشود.
نتیجه گیری سیاست متقاعدسازی و مهندسی افکار عمومی در دوران پساجنگ سرد (از سال ١٩٩١ تاکنون )، به دلیل تحولات به وقوع پیوسته در تعاملات بین المللی نظیر انقلاب آزاد اطلاعاتی و شبکه ای شدن امنیت و دغدغه های بین المللی، از جایگاه ویژه ای در سیاستگذاریهای راهبردی ـ امنیتی دولت ایالات متحده امریکا برای ایجاد ثبات هژمونیکی مد نظر خود و دولت انگلستان در خصوص اتخاذ سیاست باندواگونینگ مطلوب خود، برخوردار بوده است ."