Abstract:
رئالیسم جادویی یکی از شیوه های داستان نویسی مدرن است که در آن ، تمامی حوادث غیرواقعی و خیالی در بستر داستان ، کاملا حقیقی و طبیعی جلوه می کنند؛ به گونه ای که خواننده به سادگی می پذیرد. در همین رابطه به نظر می رسد دو رمان سرزمین گوجه های سبز اثر هرتا مولر و صدسال تنهایی اثر گابریل گارسیا مارکز با مفاهیم و مبانی رئالیسم جادویی پدید آمده اند. هدف ، بازخوانی جایگاه رئالیسم جادویی در این دو رمان است . همچنین چگونگی تلفیق این دو عنصر در دو رمان یادشده ، مسئلة مقاله است . مولر و مارکز هر دو، رمان هایشان را به شیوة رئالیسم جادویی نوشته اند اما وجوه تمایز و تفاوت این دو رمان ، از شباهت های آنها بیشتر است . سوالی که در این زمینه مطرح می شود این است که رئالیسم جادویی به عنوان یک روش رمان نویسی مدرن تا چه میزان در سرزمین گوجه های سبز و صدسال تنهایی نمود یافته است ؟ یافته های مقاله که با روش توصیفی ـ تحلیلی به دست آمده ، این فرضیه را به اثبات می رساند که هرتا مولر در سرزمین گوجه های سبز سعی کرده است رابطة سیاست و جامعه را با رئالیسم جادویی بازخوانی کند حال آنکه مارکز تعامل و تضاد سنت و مدرنیسم را در صدسال تنهایی بازنویسی می کند. سبک رئالیسم جادویی در دو رمان یادشده ، مفاهیم و معانی و ساختارهای مشترکی را نشان می دهد که اولویت آنها ملی و محلی نبوده بلکه مخاطب آنها جهانی است .
Machine summary:
"از همین روی نویسندة مقالة پیش رو سعی دارد با مقایسه و تطبیق دو رمان موفق سرزمین گوجه های سبز٧ از هرتا مولر در آلمان و صدسال تنهایی ٨ مارکز در کلمبیا، قرابت و تضاد نویسندگان آنها را در استفاده از رئالیسم جادویی متأثر از فرهنگ اجتماعی ایشان بررسی نماید.
در مورد دو رمان صدسال تنهایی و سرزمین گوجه های سبز، اغراق را بیشتر منتقدین ادبی به نویسندگان نسبت داده اند چراکه به نظر مارکز تعداد کشته شدگان جنگ ١٩٢٨ را چه صدها تن بگویی و چه هزاران تن ، باز فرقی نمی کند زیرا هدف او مبارزه با خشونت و قتل است (ضیابری ).
حاصل آنکه فضاسازی در دو رمان صدسال تنهایی و سرزمین گوجه های سبز متأثر از زمینة اجتماعی و فرهنگی است که نویسندگان دو اثر در آن زندگی کرده اند با این تفاوت که نویسنده با ساختن فضای وهم آلود، متعفن و اغراق آمیز در صدسال تنهایی قصد دارد واقعیات زندگی ، استعمار و مقاومت مردم کلمبیا را به تصویر بکشد اما در سرزمین گوجه های سبز، تعفن و وهم و اغراق را امری واقعی می داند که در تعامل سیاست و جامعه به وجود می آید.
اما در پایان این مقاله در وجه تفاوت دو رمان صدسال تنهایی و سرزمین گوجه های سبز از منظر سبک رئالیسم جادویی ، نکته ای که به دست می آید این است که مارکز در صدسال تنهایی به تأسی از فرهنگ امریکای لاتین ، با قدرت خیال و بیان حوادث واقعی ، تخیل و واقعیت را در تضاد سنت و مدرنیسم برای خواننده بازسازی می کند."