Abstract:
مقاله حاضر در پی نشان دادن پيامدهای نظری، روشی و سياستی پديدههای نظری مدرنيسم و پستمدرنيسم در قلمرو توسعه و روستا با تأکيد بر ايران است. استدلال میشود که مدرنيسم با تأکيد بر اصولی چون قطعيتمحوری، تخصصگرايی، يکسانسازی، خردباوری، و جهانگرايی پيشرفت، در عمل، عليرغم تأکيد بر واقعيت، به تجريدانديشه از حيات واقعی دچار شد. در عوض، پستمدرنيسم با حمله به اصول و قطعيتهای مورد تأکيد در مدرنيسم، به نسبيت اخلاقی و فرهنگی و احترام به تفاوتها در قالب اصول خود در تغيير و توسعه اهميت ميدهد. بنا به استدلالهای مقاله حاضر، تبعات اين تحول نظری را ميتوان در ظهور مؤلفههايی چون کثرتگرايی راديکال، بهکارگيری رويکرد کنشگر- شبکه در توسعه روستايی، اهميت يافتن توسعه محلی و اشاعه تحقيق و توسعه مشارکتی، زمينهسازی برای شنيدن «صداهای ديگران فراموششده» و «جغرافياهای حاشيهايشده» در فرايند توسعه مشاهده کرد.
The objective of this paper is to investigate whether or not paradigm shift from modernism to postmodernism can inspire rural and developmental studies. Having discussed scientific and rational principles of modernism and some of its prominent beliefs، it is argued that modernism was enforced the processes of exclusivity and marginality in the process of rural development، owing mainly to its character of abstraction and segregation of thinking from the actual life. In contrast to emphasis of modernism on the principles of professionalism، rationalism، global truth etc.، postmodernism underlines on cultural and moral relativity in the process of development. Having discussed the postmodern basic theoretical، methodological and policy tenets– in the fields of radical pluralism، action-network approach، local development and participatory action research– the paper concludes that all of these developments paves the way for hearing 'the voices of the neglected others' and '(rural) marginalized geographies' in the process of change and progress.
Machine summary:
"دولت ها بـ ه لحـاظ سـنتی در عصـر مـدرن بـه دلیـل قـ درت قهـری و درآمدهای مالیاتی شان تسریع کنندة فرایند توسعه (صنعتی ) بوده اند؛ به لحاظ تاریخی نیز اهمیت توسعه ای دولت با پیدایش اقتصاد توسعه بیشتر برجسته شد که ابتـدا در کشورهای غربی بامداخلات دولت هادرحوزه های اقتصادی واجتماعی نمودپیداکرد واز نظر زمانی ،آغاز آن در طول جنگ جهانی دوم و بلافاصله بعد از آن همـراه بـا رکود بزرگ ۱۹۳۰ بودکه بر پایة نظریة کینز استواربود، نظریـه ای کـه بـر اهمیـت مداخلة متمرکز دولت در روند رشد تأکید می کرد (پیت و ویک ، ۱۳۸۴: ۶۷).
. توسعة مشارکتی : با نقد حـوز ة مطالعـات توسـع ة روسـتایی مدرنیسـم کـه مـاهیتی متمرکز، حرفه گرا، فن سالارانه داشت ، رویکرد توسعه از پایین محوریت پیدا کـرد و براعتماد به نفس محلی ، گروه های داوطلبانه و سـازمان هـای مـردم نهـاد در فراینـد توسعه تأکید شد،که این گرایش ها در قالب مفهوم توسعة مشـارکتی بـا رویکـرد ی جدید مورد توجه قرار گرفـت ؛ و بـه گفتـة تیلـور (١٩٩٢ ,Taylor)، در عمـل ، بـر توسعه از درون تأکید داشت .
پیامد توسعه ای چنـین اصـول و قواعـدی در مشخصـه هـایی چـون دولت محوری و باور به دولت بزرگ ، رد تفاوت ها، گرفتار شدن در پروژه هـای بـزرگ ، حرفه گرایی و محوریت سازمان های تخصصی دیوان سالارنمودار شد که عملادوگانگی هنجاری شهر و روستا در چارچوب تجزی هنجاری سنت و مدرن و ناباوری بـه تـوان توسعه ای توده ها را اشاعه داده ، ماشین دگرسازی و طردسازی را تقویت کرد."