Abstract:
ادبیات تطبیقی از گرایش های مهم در مطالعات ادبی روزگار ماست. از این رهگذر، پژوهش های تطبیقی
در حوزه ادبیات، عهده دار کشف و بررسی تاثیر و تاثرات ادبیات ملی و ادبیات دیگر زبانها و فرهنگ-
هاست و نیز کشف و تبیین پیوندهای تاریخی، محتوایی، ساختاری و زیباشناختی میان آنها. مقاله
حاضر به شیوه توصیفی، تحلیلی و تطبیقی، به بررسی مقایسه ای و تطبیقی داستان کوتاه زیباترین
» شرحی بر قصیده جملیه « غریق جهان از مارکز، داستاننویس مشهور کلمبیایی و داستان کوتاه
هوشنگ گلشیری، داستاننویس برجسته ایرانی میپردازد و با پیش فرض اثرپذیری گلشیری از مارکز،
خطوط شباهت این دو اثر را نشان میدهد. یافته های تحقیق نشانگر آن است که داستان گلشیری از
لحاظ درون مایه سمبلیک، طرح و چارچوب داستانی و بهرهگیری از کلان نماد مسلط بر اثر، شباهت-
های محسوسی با داستان مارکز دارد. در عین حال، در دل این شباهت ها، تفاوت بافت بومی، فرهنگی
و حال و هوای دو اثر، استقلال سبکی آنها را رقم زده است.
Machine summary:
مقاله حاضر به شيوه توصيفي، تحليلي و تطبيقي، به بررسي مقايسه اي و تطبيقي داستان کوتاه زيباترين غريق جهان از مارکز، داستان نويس مشهور کلمبيايي و داستان کوتاه «شرحي بر قصيده جمليه » هوشنگ گلشيري، داستان نويس برجسته ايراني ميپردازد و با پيش فرض اثرپذيري گلشيري از مارکز، خطوط شباهت اين دو اثر را نشان ميدهد.
» (همان ، ٤٣) ١-١- بيان مسئله ميان دو داستان «زيباترين غريق جهان » اثر گابريل گارسيا مارکز، داستان نويس مشهور کلمبيايي (١٩٢٧- ٢٠١٤) و « شرحي بر قصيده جمليه » اثر هوشنگ گلشيري ، داستان نويس نامدار معاصر ايران (١٣١٦ – ١٣٧٩) از ديدگاه هاي مختلف ، به ويژه درون مايه سمبليک ، طرح و چارچوب داستاني، نمادآفريني و ...
ضرورت و اهميت تحقيق چنين پژوهشي ميتواند به اشکال و ابعاد تأثير سبک رئاليسم جادويي مارکز بر آثار داستان نويسان معاصر ايران ، از جمله گلشيري، وضوح بيشتري ببخشد و فراتر از اين ، در مقياسي وسيع تر، نحوه اثرپذيري داستان نويسي ما از ميراث ادبيات جهان را بهتر تبيين کند و نيز روح مشترک موجود در آثار داستان نويسان دنياي امروز را (به رغم مختصات ، معيارها و موازين بومي و فرهنگي هريک ) رصد و رؤيت کند و به تصوير بکشد.
با توجه به آميختگي ذهنيت مردمان آمريکاي جنوبي با باورهاي بومي و اسطوره اي و پيوند آن با مؤلفه هاي دنياي امروز و نيز با عنايت به مشرب اسطوره گراي مارکز در بيشتر آثارش ، ميتوان اين غريق را سمبل «مجموعه سنن ، آيين ها و اسطوره هاي کهن » دانست که پس از سفر در اعماق و امواج تاريخي و جغرافيايي، اکنون در شکلي به ظاهر ايستا و مرده رجعت کرده است اما حتي پيکره و تنديس آن به دليل گسترش يافتگي ، در ابعاد محدود جغرافياي ذهني_ روحي مردمان نميگنجد.