Abstract:
در این مقاله عناصر داستانی در داستانی از جلد سوم مثنوی معنوی با عنوان «فریفتن روستایی شهری را » بررسی می شود. هدف این مقاله ، ارزیابی و تحلیل کاربرد های عناصر داستانی و روش شکل دهی آن ها به فضا ها و صحنه ها است . در بعضی از داستان های کهن ، داستان در بنیاد اساسی و زیر مجموعه ی کلی خود، پیرنگی استوار و قوی دارد و روابط شخصیت های داستانی نیز حقیقت مانندی داستان (Verisimilitude) را افزون می کند. گستره ی حکایت ها و داستان های کهن زبان فارسی که از جهت درون مایه ها و اندیشه ها شاهکارهایی بسیار قابل تحسین است و آثار آموزشی و تربیتی فراوان و بی نظیری بر مخاطبان خود دارد می تواند پهنه ی وسیعی برای انجام پژوهش ها در زمینه ی ارزیابی کارکردهای عناصر داستانی نیز باشد. در این داستان بعضی از شخصیت ها مانند خواجه شهری شخصیتی متغیر به سوی کنش منفی دارد و بعضی از شخصیت ها چون مرد روستایی هویتی پوشیده در نقاب تعارف ها در آغاز داستان و ماهیتی از پرده برون آمده در پایان داستان دارد. شخصیت او به طور کلی می تواند ایستا پنداشته شود.
Machine summary:
"کودکان خواجه گفتند ، ای پدر ماه و ابر و سایه هم دارد سفر حق ها بر وی تو ثابت کرده ای رنج ها در کار او بس برده ای او همی خواهد که بعضی حق آن واگذارد ، چون شوی تو میهمان بس وصیت کرد ما را او نهان که : کشیدش سوی ده لابه کنان (مولوی ، ١٣٨٧ ،ج ٣ : ٢٠، ب ٢٦٢-٢٥٩) در صحنه ای دیگر هنگامی که مولانا توصیف می کند که کودکان و فرزندان خواجه تمایل به سفر به روستا داشتند ، دوباره از چشم انداز روایی سوم شخص مفرد یعنی دانای کل (Omniscient) شخصیت فرزندان او در صحنه ی داستان آشکار می شود و یکی از ویژگی های آنها که علاقه به سفر است ، در مورد آنها توصیف می شود .
کنایه قریب : خواجه هر سالی ز زر و مال خویش خرج او کردی گشادی بال خویش ( مولوی ،١٣٨٧ ،ج ٣ : ١٩ ، ب (251 استقبال و پذیرایی نمودن شخص شهری روستایی را کودکان خواجه گفتند ای پدر ماه و ابر و سایه هم دارد سفر (همان : ٢٠ ،ب ٢٥٩) جریان و حرکت دائمی آنها روستایی در تملق شیوه کرد تا که حزم خواجه را کالیوه کرد (همان :٢٦ ، ب ٤١٤) سرگشته شدن دوراندیشی و حزم خواجه و غلبه ی نفس بر عقل او شادمانان و شتابان سوی ده که « بری خوردیم از ده مژده ده ( همان : ٣٠ ، ب ٤٩٩) وعده ی بهره بردن از سود بسیار را به خود دادن بل که باغ ایثار راه ما کند در میان جان خودمان جا کند» (همان : ب ٥٠٣) دو کنایه ایما به مفهوم انتظار پذیرایی و استقبال بی نظیر از خود را داشتن همچنین خندان و رقصان می شدند سوی آن دولاب چرخی می زدند چون همی دیدند مرغی می پرید جانب ده ، صبر جامه می درید هرکه می آمد ز ده از سوی او بوسه می دادند خوش بر روی او (همان :٣٢ ، ب ٥٦٥-٥٦٣) در ابیات نخست ، دوم و سوم به ترتیب کنایه های ایما به مفهوم شوق فراوان داشتن برای رسیدن به مقصد ، شوق بی نهایت آنها و غلبه ی شوق بر صبر و شوق فراوان برای رسیدن به جایگاه روستایی است ."