Abstract:
ابن حزم اندلسی در اخلاق اندیشه های بدیعی دارد. او تقسیم بندی فضایل و رذایل به چهار فضیلت و رذیلت اصلی را پذیرفته است. تقسیم بندی فضایل و رذایل و تعریف آنها هرچند به ظاهر مشابه با تقسیم بندی و تعریف دیگر فیلسوفان مسلمان است، امّا در واقع با آنها متفاوت است. ابن حزم ضمن پذیرش نظری ه سه جزئی بودن نفس، تقسیم بندی متفاوتی را بر مبنای مرکب انگاری فضایل و رذایل ارائه کرده است که بر این اساس آنها را به سه دسته اصلی، فرعی و نوعی تقسیم می کند و فضایل فرعی را مرکب از فضایل اصلی میداند. این دیدگاه او، راه را برای ارائه تعریفی منسجم تر از فضایل فرعی هموار می سازد. از سوی
دیگر، ابن حزم در مباحث اخلاقی خود، اصولی همچون اصل منفعت را به فراوانی به کار می گیرد. با وجود اینکه ابن حزم را نمیتوان "فایده باور" به معنای مصطلح دانست، امّا تاکید او بر اصل منفعت و فایده بسیار است. از اصول دیگری که در نظام اخلاقی او اهمیت دارد، اصل راحتی و اصل سلامت است. این مقاله
عهده دار مهم ترین اندیشه های اخلاقی اوست.
Machine summary:
"آیـا عـدالت نیـز دارای دو طـرف افـراط و تفـریط اسـت ؟ بـه نظـر می آید تعریفی کـه ایـن گـروه از فیلسـوفان مسـلمان از عـدالت ارائـه کرده انـد (آشـتی و صـلح کردن برخـی از قـوای سـه گانـۀ نفـس بـا برخـی دیگـر و تسـلیم شـدن آنهـا بـه قـوه ممیـزه (ابن مســکویه رازی ، ١٣٨١: ٦٩)، جــایی بــرای ایــن نمی گــذارد کــه عــدالت نیــز ماننــد ســه فضــیلت اصــلی دیگــر دارای دو طــرف افــراط و تفــریط باشــد.
ابن حــزم از "فهــم " نیــز تعریفــی بــه دســت نــداده اســت و معلــوم نیســت آیــا مــراد او از "فهم " همان حکمت است یا چیزی دیگر؟ خلاصــه آنکــه ، تقســیم بندی و تعریــف ابن حــزم از فضــایل چهارگانــۀ اصــلی ، از ســویی دچـار ابهـام اسـت ، زیـرا برخـی از فضـایل را تعریـف نکـرده اسـت ، و از سـویی دیگـر گرفتـار بـی دقتـی ؛ چراکـه تقسـیم بندی چهارگانـه فضـایل اصـلی و حصـر آنهـا بـا مبنـای افلاطـونی (سه جزئی دانستن نفس ) قابـل تبیـین اسـت ، امـا ابن حـزم بـدون ذکـر مبنـایی اسـتوار فضـایل اصلی را در چهـار فضـیلت مـذکور منحصـر می کنـد و دلیلـی بـرای جـایگزینی برخـی فضـایل به جای فضایل اصلی مشهور ذکر نمی کند.
بیشتر فیلسـوفان مسلمانی که تقسیم بندی سه جزئی نفـس را پذیرفته انـد و فضـایل را در چهـار فضـیلت منحصـر کرده اند، فضایل فرعی را نوعی از فضایل اصلی یا تحت آنها دانسته اند و بـه مرکـب بـودن آنهـا تصریح نکرده اند (ابن مسکویه رازی ، ١٣٨١: ٤٠-٤٥؛ الغزالی ، ٢٠٠١: ١٠٧-١١٨؛ طوسـی ، ١٣٧٣: ١١٢-١١٧؛ لاهیجی ، ١٣٨٣: ٦٧٤-٦٨٠؛ فانی کشمیری ، ١٣٦١: ١٣-١٦؛ دوانی ، بی تـا: ٤٤)."