Abstract:
در این مقاله، پس از تبیین نوآوری های دکارت در زمینه انسان شناسی، در وهله نخست ویژگی های شک دکارتی، و تقدم اراده بر اندیشه، یعنی ارادی اندیشیدن، بررسی شده و اثبات می شود که در فلسفه دکارت، اثبات «ایده بداهت» و قضیه «می اندیشم»، مبتنی بر اراده است. «من» اراده می کنم که شک کنم، فکر کنم، پس هستم. به این ترتیب، اراده به نحو پیشینی در فلسفه او امری پذیرفته شده است و این نکته ای است که بیشتر دکارت پژوهان به آن کمتر توجه کرده اند. در بخش دوم، بعد از تعیین حیطه شک، با طرح بحث اراده و جدایی عقل عملی از عقل نظری، تفکیک حکمت از فلسفه در دکارت بررسی می شود. مقاله در بخش سوم درصدد است زیربنای اخلاقی موجود اندیشنده، ارتباط آن با «من» طبیعی و کانون وجدانیات را، که نخستین سنگ بنای آن در قضیه بسیط و شک ناپذیر «cogito، ergo sum» جلوه گر می شود، بیابد. در مرحله نهایی، به این نکته می پردازد که آیا دکارت می تواند از «اخلاقیات» به عنوان «بالاترین و کامل ترین نظام اخلاقی، که مستلزم معرفت کامل به سایر علوم است و آخرین مرتبه حکمت»، فقط به «اخلاق موقت» بسنده کند؟ با تبیین این مطلب و پاسخ به این پرسش، جایگاه اخلاق در فلسفه دکارت بررسی خواهد شد.
Machine summary:
"انسان : جایگاه اراده و اخلاق از نظر دکارت ، کمال اصلی انسان در این است که در خود احسـاس آزادی مـیکنـد (همـو، ١٣٧٦، اصول فلسفه : اصل ٦)، به احساسات ، عواطف و امیال خود شناخت دارد (همان : اصل ٤٢) و اراده مختار دارد، که شایستگی او برای ستایش یا نکوهش ، در همین اختیار اسـت (همـو، ١٣٧٦، اصول معرفت : اصل ٣٧).
مرادش از حکمت نیز فقط رعایت جانب حـزم و احتیـاط در امـور عملی نیست ، بلکه چنان که در نامه اش به آبـه کلـود پیکـو (Abbe claude picot)، متـرجم فرانسوی اصول فلسفه گوش زد کرده است ، حکمت «به معنای معرفت کامل همه امـوری اسـت که انسان بتواند از طریق آن ، راهبرد زندگی خویش ، حفظ صحت و سلامتی خود و نیز ابداع همه صناعات را بشناسد» (همو، ١٣٧٦: ٢٠٧).
او تصمیم میگیرد تا حد امکان در اعمال راسخ و قاطع باشد و به منظور بازسازی عمارت معرفت و سکنا در آن ، «مجموعه اصول موقـت اخلاقـی» ( morale provisory= a provisory code of morals) را برای خود برمیگزیند، که چهار قاعده (regel) دارد، که بخشی از این قواعد که به موضوع مقاله مربوط مـیشـود، بـه اختصـار چنـین است : دکارت در قاعده اول ، آشنایی، معاشرت و پیروی از خردمندترین و فهـیم تـرین افـراد کشـور خود را، که با فرهنگ و آدابش رشد و زندگی کرده اسـت ، سـودمند مـییابـد."