Abstract:
دو اصل فلسفی «امتناع اعاده معدوم بعینه» و «امتناع بازگشت موجود بالفعل به حالت بالقوه» در حکمت متعالیه، واکنشهای فلسفی حکیمان بعد از ملاصدرا را جهت اثبات آموزه رجعت در شیعه بر انگیخت و موجد سه نظریه در این زمینه گردید:
1. از دیدگاه مدرس زنوزی، بدن، به سوی نفس بازگشت میکند که این نظریه با قاعده امتناع اعاده معدوم سازگار نیست؛
2. از دیدگاه علامه طباطبائی نفوس انسانهای فوت شده دارای برخی جهات قوه و استعداد هستند؛ لذا بازگشت آنها در زمان رجعت ممتنع نیست. مخدوش بودن این نظریه در آن است که نفوسی که از بدن قطع تعلق می کنند، استعداد یا مادهای ندارند و بدین جهت بازگشت آنها به عالم ماده ممتنع است؛
3. در ادامه، آرای علامه رفیعی قزوینی و آیت الله شاه آبادی نیز مورد بررسی قرار میگیرد. طبق «نظریه تمثل»، نفوس انسانهای کامل دوباره در عالم ماده ظهور و تجلی میکنند. نقصان این نظریه در عدم شمول آن نسبت به همه رجعت کنندگان مانند کافران است.
The two philosophical principles of “the refusal to restore the annihilated with its essence” and “the refusal to return the being in its actuality to its potential state” in the transcendental wisdom have aroused the philosophical reactions of some wise men after Mulla Sadra in order to prove the teaching of Return in Shia and thus raised three theories in this regard:
From the viewpoint of Mudares Zenouzi، the body returns to its soul and this is not consistent with the principle of refusal to restore the annihilated.
From Allamah Tabatabaie’s viewpoint، the souls of the deceased people have some aspects of potentiality and capacity، thus their return (to the body) at the time of Return is possible. The altered part of this theory is that the souls that are not attached to the body anymore، have no capacity or material and thus their return to the material world is refused.
In the following، the opinions of Allamah Rafi’ee Ghazvini and Ayatollah Shah Abadi are also examined. According to the “theory of imaginalization”، the souls of the perfect men reappear in the material world. The shortage of this theory is its lack of coverage in relation to all returnees such as the infidels.
Machine summary:
"به بیان دیگر، بدنی که معدوم شده و طبق براهین امتناع اعاده معدوم بعینه، بازگشت آن ممتنع است؛ چگونه نفس به آن بازگشت و تعلقی دوباره مییاید؟ با توجه به اشکالات پیش رو، نظریه علامه طباطبایی جهت تبیین عقلانی آموزه رجعت فاقد استحکام برهانی لازم است.
بدین لحاظ، برای تبیین برهانی آموزه رجعت در روایات شیعی، بایستی گفت که نفوس انسانهای کامل در زمان رجعت، در عالم ماده تمثل و ظهور میکنند؛ زیرا بدن انسان کامل (به دلیل اشتداد وجودی، چنین انسانی) حجاب او نمیگردد و تعلق نفوس آنها به ابدان امری اختیاری است (آشتیانی، 1375: ص935-936).
حکیم قزوینی در پاسخ گویی به مسئله رجوع شیء از فعلیت به قوه و استعداد چنین بیان میکند: در صورتی که ارواح ائمه طاهرین( دوباره به حالت بالقوه در عالم ماده ظاهر شوند، این اشکال لازم میآید؛ ولی در رجعت این چنین نیست؛ زیرا در زمان رجعت، موانع عالم مادی برطرف و نفوس شریر و خبیث مغلوب میگردد و لذا انسان کامل به هدایت همه انسانها میپردازد.
این نظریه، از جهت فلسفی و برهانی فاقد خللی است؛ زیرا با براهین امتناع اعاده معدوم و امتناع بازگشت نفس ناطقه از فعلیت به قوه منافات ندارد؛ ولی مسئله این است که آیا این نظریه با آموزه رجعت سازگاری دارد؟ رجعت به انسانهای کامل و اولیای الاهی اختصاص ندارد، بلکه برخی از کافران نیز رجعت میکنند: و الرجعة عندنا تختص بمن محض الإیمان و محض الکفر دون من سوی هذین الفریقین (مجلسی، 1402: ج53، ص137)."