Abstract:
براساس مدل شناختی اختلالات خوردن(ویتاسک و هالون، 1990)، مبتلایان به اختلالات
خوردن با توجه به پردازش محرکهای مربوط به غذا، شکل و وزن بدن از گروه های دیگر
متمایز میشوند.تحقیقات پیشین، وجود سوگیری توجه نسبت به محرکهای تهدیدکننده را در
اختلالات اضطرابی نشان دادهاند.در این مطالعه، سوگیری توجه نسبت به محرکهای مربوط
به غذا، وزن و شکل بدن در مبتلایان به بیاشتهایی روانی، پراشتهایی روانی و گروه
غیربالینی با دورههای خوردن مهار شده و آنهائی که گرایش بیشتری به لاغری دارند،
بحث شده است.تحقیقات انجام شده سوگیری توجه نسبت به محرکهای مربوط به غذا، وزن و
شکل بدن را در بیماران مبتلا به بیاشتهائی و پراشتهائی روانی نشان دادهاند، ولی
این نتایج در ارتباط با گروههای غیربالینی، مبهم و متناقض است.در تحقیق حاضر
آزمایه استروپ معرفی شده و همچنین مسائل روش شناختی مربوط به آن، مورد نقد و بررسی
قرار گرفته است.در بحث محدودیتهای آن، عنوان شده است که آزمایه استروپ:1-مستلزم
اختصاص توجه به نستبهای متفاوتی از یک موضوع واحد است تا دو یا چند موضوع، 2-روشی
غیر مستقیم برای سنجش سوگیری توجه میباشد، 3-مملو از مشکلات تفسیری میباشد، 4-
تداخل نام بردن رنگ در آن ناشی از فرایندهای انتقال توجه میباشد و5-مملو از مشکلات
تفسیری میباشد.سپس آزمایه eborP-etoD به عنوان ابزاری که نسبت به استروپ از
مزیت روش شناختی برتر برخوردار است، معرفی شده و نهایتا توصیههائی برای تحقیقات
آینده ذکر گردیده است.
Machine summary:
"فایونس(2002)هم در مروری بر برخی تحقیقاتی که در ارتباط با سوگیری توجه در اختلالات خوردن با استفاده از آزمایه استروپ انجام شدهاند، نتایج زیر را گزارش کرده است: تداخل استروپ هم در بیماران مبتلا به بیاشتهایی روانی و هم در بیماران مبتلا به پراشتهایی روانی برای ترکیبی از کلمات مربوط به خوردن، غذا، شکل و وزن بدن نشان داده شده است.
بحث و نتیجهگیری علیرغم بعضی از ملاحضات روش شناختی که در این مقاله مورد نقد و بررسی قرار گرفت، از مرور تحقیقاتی که سوگیری توجه را در اختلالات خوردن بالینی وغیربالینی با استفاده از آزمایه استروپ بررسی کردهاند، بهطور خلاصه نتایج زیر قابل استنباط است: -مبتلایان به بیاشتهایی روانی و پراشتهایی روانی هر دو نسبت به محرکهای غذائی و شکل بدن سوگیری توجه نشان میدهند.
آنچه که از این تحقیق حاصل میشود، یکی این است که نتایج حاصل از بهکارگیری آزمایه استروپ در بررسی سوگیری توجه در اختلالات خوردن به نتایج متناقض و مبهمی منجر شده است، و دیگر اینکه طبقه کلمات استفاده شده محدود هستند؛بنابراین به لحاظ روش شناختی با توجه به مزیتهای مشهود آزمایه eborP-toD نسبت به آزمایه استروپ، به نظر می رسد که اگر محقین بعدی آزمایه eborP-toD را به عنوان ابزار سنجش سوگیری توجه در اختلالات خوردن(هم گروههای بالینی و هم گروههای غیربالینی)مورد استفاده قرار دهند، یافتههای ناشی از چنین تحقیقاتی هم میتواند به روشی مستقیقمتر، برای نقش عوامل شناختی از جمله توجه انتخابی در اختلالات خوردن تائیدات پژوهشی فراهم نماید و نیز به تناقضات ناشی از کاربرد آزمایه استروپ، منجر نشود."