Abstract:
پارچهبافی از هنرهای دیرینه ایرانیان است. چنانکه میدانیم، صنعت و هنر در اندیشه اسلامی، همواره پیوندی جداییناپذیر داشتهاند و اثر هنری که محصول کار هنرمند ـ صنعتگر بود، از سویی به زندگی روزمره و از دیگر سو به دین و عالم معنویت اتصال مییافته است. در این میان، بافت پارچه هم یک هنر و هم یک صنعت بهشمار میرود؛ هنر از منظر طرح و نقش و زیبایی و صنعت یا حرفه از منظر فن و مهارت بافندگی. خیاطی نیز که پیشهای وابسته به بافندگی است، در عین اینکه یک مهارت فنی است، میتواند بهعنوان یک هنر نیز مورد توجه قرار گیرد. این دو پیشه بهدلیل اهمیت پوشش در جوامع متمدن و ازجمله جامعه اسلامی، خود دارای جایگاه جداگانهای در میان سایر پیشهها و صنایع و بهتبع آن در حکمت هنر اسلامی هستند که بدان، توجه چندانی نشده است. در این مقاله به صنعت بافندگی و خیاطی از دیدگاه نظری آن و با رویکردی توصیفی ـ تحلیلی پرداخته شده و برای روشنشدن زوایای مختلف در این دو پیشه، نظریات عرفانی، فتوتنامهها، منابع دینی و زمینههای تاریخی و اجتماعی مورد توجه قرار گرفته است.
Machine summary:
"در میــان پیشـه های مختلـف از بافندگـی و خیاطـی نیـز در فتوت نامه هـا یـاد شـده اسـت ؛ به عنـوان مثـال در فتوت نامـه سـلطانی دربـاب ارکان سـفر، همراه داشـتن مقـراض و ســوزن دو ابــزار از پنــج ابــزار ضــروری اســت کــه مســافر بایــد همــراه خــود داشـته باشـد (واعـظ کاشـفی، ١٣٥٠: ٣٥٧)؛ و بـاز دربـاره منشـأ خرقـه میگویـد: «امـا در ظاهـر اول ، کسـی کـه خرقـه پوشـید، آدم علیه السـلام بـود چنانچـه قبـل از ایـن گذشـت کـه بـرگ درختـان بهشـت در خـود پیچیـد و جبرئیـل بـه تـاک انگـور میـان او بسـت و چـون توبـه او مقبـول شـده بـود و برگ هـا کـه بـا خـود داشـت خشـک شـده بـود، خـدای تعالـی بـرای او جامـه صـوف فرسـتاد از بهشـت تـا درپوشـید و گفته انـد جبرئیـل را فرمـان شـد تـا از پشـم گوسـفندی کـه فـدای اسـماعیل میخواسـت کـرد، قـدری پشـم بیـاورد و حـوا را تعلیـم کـرد تـا برشـت و آدم را درآموخـت تـا ببافـت و از آن جامـه سـاخت ؛ و بعضـی گفته انـد آن پشـم را نمـد سـاخت » (همـان ، ٢٦٦ ـ ٢٧٠).
در امثال وحکــم دربــاره نســبت کمــان حلاجــی بــه کمــان جنـگاوران ، چنیـن آمـده اسـت : کار هــر بافنــده و حــلاج نیســت از کمــان سســت ســخت انداختــن (دهخدا، ١٣٨٣: ١٦٤) برخـی دیدگاه هـا نیـز در اثـر جایـگاه اجتماعـی کـه آن هنـر بـرای دارنـده اش به همراه دارد، پدیـد آمده انـد؛ به عنـوان مثـال ، عطـار در مصیبت نامـه ، چنیـن میسـراید: بــاد محــروم از زبــورم جــز ســه خلــق خـــرده دان و خوش خـــط و داود حلـــق گـــر خـــوش آوازی، جهـــان آور بجـــوش ورنـه میدانـی چـه کـن بنشـین خمـوش ور نکـــو دانـــی، شـــدی پیـــروز تـــو ورنـــه ای، جولاهگـــی آمـــوز تـــو (عطار، ١٣٩٢: ٢٥١) در ایــن ابیــات ، جولاهگــی فنــی اســت کــه در رده ای پایین تــر از درایــت و خرده دانــی و خــط نیکــو و آواز خــوش قــرار دارد."