Abstract:
تخالف و توافق میان عقل و شرع، موضوع معارضه ابنرشد و غزالی است. در مقاله پیش رو، اختلافات و مشابهتهای فکری غزالی و ابنرشد ترسیم شده است تا درجه اعتبار آرای هریک روشن شود و کوششهای آن دو در ابطال یا اقبال به فلسفه در عرصه دین به محک نقد گذاشته شود. ازسویی به بررسی علل ساختاری و معدّه بهوجودآورنده مناظره ابنرشد و غزالی نیز پرداخته شده است. از علل ساختاری میتوان به جریان نوگرایی معتزله اشاره کرد که تکامل آن بهوسیله رشد فلسفه مشاء بهواسطه ابنسینا صورت گرفت. ابنسینا فلسفه مشاء را با مشرب افلاطونی درآمیخت که این علت ساختاری، خود علتی معدّه محسوب میگردد تا ابنرشد به معارضه با غزالی برخیزد. علت معدّه ایجاد این معارضه نیز شرایط سیاسی ـ اجتماعی عصر ابنرشد بوده است که با فلسفه سر مخالفت داشتهاند؛ بنابراین ابنرشد مورد ایذای ابنای زمان شد و بهنوعی با انتقاد از آرای غزالی، به دفع اتهام از خود مجبور شد. درحقیقت منازعه غزالی و ابنرشد، هم منشا سیاسی ـ اجتماعی داشت و هم منشا عقیدتی که ناشی از دو ساختار و بنیاد ایمانگرایی و عقلگرایی است که در جهان اسلام بهعنوان دو طیف دامنهدار، حیات یافته بودند.
Al-Ghazali and Averroes' controversy deals with whether or not religion is compatible with reason. Having illustrated the intellectual differences and similarities of al-Ghazali and Averroes، the author has examined the efforts of the two thinkers in welcoming or rejecting philosophy in the field of religion. He has also dealt with the grounds and reasons for that controversy between them. One of those reasons is the fact that the Mu'tazelite movement of modernism flourished in Avicenna's peripatetic philosophy. Avicenna mingled peripatetic philosophy with Platonic approach which as some structural ground paved the way for Averroes to oppose al-Ghazali. It can also be said that the socio-political circumstances of Averroes' time opposing philosophy occasioned that conflict. Accordingly، Averroes was being disturbed by the people of his time; therefore، by the criticism of al-Ghazali he tried to defend himself against the raised allegations. As a matter of fact، al-Ghazali and Averroes' controversy was occasioned both by a socio-political cause and religious doctrines in originated from the two structures of fideism and rationalism as two long-lasting opposing schools in the world of Islam.
Machine summary:
"٤. ارزیابی مشرب غزالی و ابن رشد در نیل به معرفت اگر ابن رشد عقاید غزالی درباره فلاسفه را باطل می داند و او را هم در حکمت و هـم در شـریعت گمراه می خواند، ازآن جهت است که وی فلسفه نظری غزالی را مردود می دانـد و از اصـول اصـلی ارسطویی که در نظر ابن رشد همه چیز و خلل ناپذیر اسـت ، منحـرف مـی دانـد؛ زیـرا از نظـر یـک مشایی محض همچون ابن رشد، با آن همه پای بندی ، وسواس ، دقت و درنهایت عشق مفرط بـه ارسطو، رعایت قاعده و قانون ارسطویی امری ضروری است که جز پذیرش سخن ارسطو برایش ممکن نیست و هیچ گونه عناصر افلاطونی و جنبه هـای اشـراقی بـرای او وجـود نـدارد؛ چـه ایـن عناصر، جنبه های اشراقی صوفی مآبانه غزالی باشد که در نظر ابن رشد، شمایل فلسـفه را در نیـل به حقیقت و معرفت یقینی ، کریه و مکدر ساخته است یا اینکـه فلسـفه ارسـطویی کـه بـا عناصـر نوافلاطونی آمیخته شده است .
بـه دلیـل شـروح کثیـری کـه بـر میراث علمی گذشتگان نگاشته شد، از این دوره ، به دوره شرح نویسی ، رونویسی و تکرار مطالـب و مسائل دوره های قبل یاد می شود و این گونه به نظر می رسد که این دوره ، دسـتاورد علمـی تـازه ای به خود ندارد و تااندازه ای گزافه نیست ؛ چه اینکه در این عهد در عرصه فلسفه ، شروح کثیـری بـر کتاب شفاء از ابن سینا نگاشتند و به نظر چندان ابتکار و دستاوردی در فلسـفه حاصـل نشـد، ولـی عمده عقاید غزالی در مسائل فلسفه ، به خصوص مسئله معاد جسمانی کـه غزالـی آن را بـا طـرز نگرش فلاسفه نپذیرفته بود، میان فلاسفه بزرگ این عهد همچون صدرالمتألهین و غیاثالـدین منصور دشتکی محل بحث و مناقشه بوده و درنهایت ملاصدرا با اتکا به کـلام شـیعی و عنایـت دقیق به حقیقت قول فلاسفه و لطایف عوالم عرفان ، به حل تعارض در مسئله معاد موفق شد."