Abstract:
تاکنون خوانشی فلسفی از کتاب الحروف صورت نگرفته است. برخلاف باور رایج، الحروف اثری صرفا زبانشناسانه نیست بلکه حیثیت فلسفی آن از اهمیت بنیادین برخوردار است. این کتاب یکی از مهمترین آثار فلسفی فارابی محسوب میشود. عمده تحقیقات صورت گرفته بر این دیدگاه تاکید دارند که الحروف تنها شرحی بر مابعدالطبیعه ارسطوست. همین امر سبب شده که ابتکارات و ابداعات فارابی در این نوشته مورد غفلت قرار گیرد. الحروف تنها از حیث توجه به بنیانهای زبانشناسی نیست که از اهمیت برخوردار است بلکه برجسته بودن آن بسبب اهتمامهایی است که فارابی در نسبت زبان و فلسفه، پیوند شریعت و فلسفه، ربط وثیق زبان طبیعی و زبان فلسفی صورت میدهد. الحروف سرشت نزاعهای کلام و فلسفه و نحو و منطق که بمدت دویست سال در دنیای اسلام جریان داشت را عیان میسازد. در این نوشتار میکوشیم تا دو مسئله بنیادین را بررسی و تحلیل کرده و منظرها را مورد ارزیابی قرار دهیم: نخست جایگاه الحروف و اسباب نگارش آن را مورد توجه قرار داده و جایگاه فلسفی آن را تبیین خواهیم کرد. الحروف در وهله اول واکنشی به مخالفان فلسفه و جریان عقلیگرایانه در فهم شریعت است. فارابی با زبانشناسی آغاز کرده و در پرتو آن اندیشه منطقی و معرفتی را تبیین نموده و سرانجام به اندیشه هستیشناسی میرسد. او در الحروف تاکید دارد که عدم التفات به بنیانهای زبانی چه آسیبهایی میتواند در مباحث معرفتی و هستیشناسی ببار آورد و پژوهشهای زبانی چگونه میتواند شالودههای فلسفی را آشکار ساخته و عمق ببخشد. دوم میکوشیم تا ضمن بررسی ساختار رساله، نظریه بنیادین فارابی یعنی آموزه سازگاری را مورد توجه و تحلیل قرار دهیم. با تحلیل دو مکتب کوفه و بصره، مقدمات بحث را فراهم ساخته و سپس اصل نظریه سازگاری را مورد بازخوانی قرار خواهیم داد. فارابی در الحروف در باب دوم در دو فصل از پیوند حکمت و شریعت (الصله بین الفلسفه و المله) نشان میدهد که چارهیی جز دفاع از نظریه سازگاری نیست. دین غیرعقلانی، توهم است. فارابی بنیانهای اساسی شریعت را بر عقل و برهان استوار میسازد. نه ابوبشر و نه ابوسعید اهمیت دیدگاه جمع را درنیافته بودند. متی بن یونس تنها نماینده منطق و عقل نبود بلکه وی و همراهان و طرفدارانش، تنها بر عقل خودبنیاد تکیه داشتند؛ دیدگاهی که فارابی نیز آن را نابسنده میدانست. در مقابل، ابوسعید نیز تنها نماینده نحو مکتب بغداد نبود بلکه او بهمراه تعداد زیادی که از رویکرد دینی صرف دفاع بعمل میآوردند، مخالف نقش عقل در فهم و توجیه باورهای دینی بودند. فارابی در الحروف میکوشد با تحلیل دو دیدگاه، نظریه سوم را طرح و تدوین نماید.
Machine summary:
"در دوره فارابی دست کم با پنج جریان اساسی یعنی حدیث و تفسیر، فقه ، کلام ، تصوف و عرفان و فلسفه روبرو هستیم که فارابی درصدد بود که در یک داوری فلسفی و نه صرفا ادبی یا منطقی یا کلامی میان آنها نسبت برقرار سازد و البته مناظره ابوبشر متی بن یونس و ابوسعید سیرافی آخرین عامل و یا سببی غیر بنیادین تلقی میشود.
گرچه پیروزی السیرافی بر ابوبشر منطقی نتایج شایانی داشت و در مناظره های بعدی نیز این وضع ادامه داشت وحتی الجابری نیز در دوره معاصر که از نظریه معرفت بیانی در برابر نظریه معرفت برهانی دفاع مطلق میکند در درون همین رهیافت بسر میبرد، اما فارابی در الحروف و سایر آثارش نشان داد که این موقف ناشی از ناآگاهی یا بدفهمی از نسبت دین با عقل یا بتعبیر الحروف نحو با منطق میباشد.
عبارات الجابری چنین است : نباید تصور کرد که نزاع و کشمکش نحو و منطق و بطور کلی کلام با برهان ، تنها به دوره متی و السیرافی محدود بوده ، بلکه از دوره کندی که «عقل جهانشمول » جایگاه خود را در فرهنگ عرب کسب نموده ، آغاز شده بود.
الحروف اثری بدیع و مستقل فارابی در پاسخ به کدام نیاز الحروف را نوشت ؟ آیا فهم آثار ارسطو چنان ضرورت داشت که وی خود را موظف به شرحی دربارة مهمترین اثر او یعنی مابعدالطبیعه بداند؟ یا باید دغدغه بنیادیتری مانند کشمکش فکری در حوزه جهان اسلام و ضرورت ارائه پاسخی به آن سبب شد تا فارابی الحروف را تدوین نماید؟ فارابی در الحروف دربارة علوم عقلی ، نحو، لغت و چگونگی پیدایش واژه ها و رشد و تکامل و تطور آنها بحث کرده است ."