Abstract:
ﺑﺸﺎره اﻟﺨﻮری و ﺣﺴﯿﻦ ﻣﻨﺰوی دو ﺷﺎﻋﺮ ﻏﺰﻟﺴﺮای ﻋﺮب و ﻓﺎرﺳﯽزﺑﺎن ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻋﻨﺼﺮ ﺗﺨﯿل در اﺷﻌﺎرﺷﺎن از ﺟﺎﯾﮕﺎه وﯾﮋهای ﺑﺮﺧﻮردار اﺳﺖ. ﻫﺪف اﺻﻠﯽ اﯾﻦ ﭘﮋوﻫﺶ ﺑﺮرﺳﯽ و ﮐﺸﻒ ﻧﻈﺎم ﺗﺨﯿﻠﯽ ﻣﺸﺘﺮک ﻏﺰﻟﯿﺎت ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﮥ ﺑﺸﺎره اﻟﺨﻮری و ﺣﺴﯿﻦ ﻣﻨﺰوی ﺑﺮ اﺳﺎس اﻟﮕﻮی ژﯾﻠﺒﺮ دوران اﺳﺖ. ﻧﺘﺎﯾﺞ ﭘﮋوﻫﺶ ﻧﺸﺎن ﻣﯽدﻫﺪ ﮐﻪ ﻏﺰﻟﯿﺎت ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﮥ ﺑﺸﺎره اﻟﺨﻮری و ﺣﺴﯿﻦ ﻣﻨﺰوی در ﺑﺨﺶ ﻧﻤﺎدﻫﺎی ﺑﺎ ارزﺷﮕﺬاری ﻣﺜﺒﺖ )ﺟﺪاﯾﯽ ﮐﻨﻨﺪه، ﺗﻤﺎﺷﺎﯾﯽ و ﻋﺮوﺟﯽ( و ﻫﻢ در ﺑﺨﺶ ﻧﻤﺎدﻫﺎی ﺑﺎ ارزﺷﮕﺬاری ﻣﻨﻔﯽ )ﺣﯿﻮاﻧﯽ، ﺗﺎرﯾﮑﯽ و ﺳﻘﻮﻃﯽ( اﺷﺘﺮاک و ﺗﺸﺎﺑﻪ دارد. دﻟﯿﻞ اﯾﻦ ﺗﺸﺎﺑﻪ و اﺷﺘﺮاک ﺣﻀﻮر اﻧﺪﯾﺸﻪﻫﺎی اﺳﻼﻣﯽ ﺑﻮﯾﮋه آﻣﻮزهﻫﺎی ﻋﺮﻓﺎﻧﯽ ﻣﺮﺗﺒﻂ ﺑﺎ »ﻓﻨﺎ«، ﺳﻨﺖ ادﺑﯽ ﻣﺸﺮق زﻣﯿﻦ، ﺟﺎﯾﮕﺎه ﻫﺴﺘﯽﺑﺨﺶ ﻋﺸﻖ در ﻓﺮﻫﻨﮓ اﯾﺮاﻧﯽ و ﻋﺮب و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺗﺠﻠﯽ ﮐﻬﻦاﻟﮕﻮی آﻧﯿﻤﺎ در ﻏﺰﻟﯿﺎت اﯾﻦ دو ﺷﺎﻋﺮ اﺳﺖ. ﺑﺮداﺷﺖ ﻧﻬﺎﯾﯽ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮ اﺳﺎس اﻟﮕﻮی ژﯾﻠﺒﺮ دوران، ﻏﺰﻟﯿﺎت ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﮥ اﻟﺨﻮری و ﻣﻨﺰوی را ﻣﯽﺗﻮان در ﯾﮏ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺗﺨﯿﻠﯽ ﻗﺮار داد ﮐﻪ ﻋﺒﺎرت اﺳﺖ از ﻣﻨﻈﻮﻣﮥ روزاﻧﮥ ﺗﺨﯿﻼت.
Machine summary:
"با توجه به مفاهیم این آیه ، حضور نماد تماشایی «ستاره » به عنوان مخاطب شاعر در این ابیات الخوری و منزوی نیز رمزگشایی میشود: ما خاف یا أمی بل ضمنی وألقی علی مبسمی نجمتین وجئت إلی الروض عند الصباح لأحجب نفسی عن کل عین ١٣ (الخوری: ١٣١) به آب و تاب که را جلوة ستارة توست که آفتاب در این باب استعارة توست (منزوی: ٢٩) همین طور است در ابیات ذیل که در آنها اشتراک نماد تماشایی روشنایی چشمان عاشق در جایگاه مشبه در شعر هر دو شاعر بخوبی تشابه ساختار تصویرآفرینی با ارزشگذاری مثبت را نشان میدهد: 14 وأنا تذکر الضیاء عیونی مثلما یذکر الغصون الحمام (الخوری: ١٠٨) در من طلوع آبی آن چشم روشن یادآور صبـح خیـال انگیـز دریـاسـت (منزوی:٢٢) علاوه براین هر دو شاعر در ابیاتی دیگر به شیوه ای نمادین ، قدرت تماشای چشمان خویش را برگرفته از محبوب دانسته اند: تبدو کأن لا ترانی و مل ء عینیک عینی (الخوری:١٤٨) به دیدن تو همه ذره های من شد چشـم و چشم ها همه سر تا به پا تماشا شد تمام منظره پوشیده از تو شد یعنی جهان به چشم دل من دوباره زیبا شد (منزوی: ٨٣١) ٤-١-٣ نمادهای جداکننده نمادهای جداکننده ، آخرین گروه نمادهای منظومۀ روزانه با ارزشگذاری مثبت است که برای تقویت نمادهای عروجی و تماشایی مورد استفاده قرار میگیرد (عباسی، ١٣٩٠: ١٧٩).
نتیجه گیری از مجموع آنچه دربارة ساختار تخیلی غزلیات الخوری و منزوی بیان شد، این نتایج به دست آمد که با وجود برخی از تفاوتهای ظاهری دالها، شعر خوری و منزوی را میتوان در نظامی تخیلی قرار داد که عبارت است از منظومۀ روزانۀ تخیلات ؛ زیرا این اشعار، روایتی است از نوعی «حرکت » و «شدن » که عاشق را هم به لحاظ روانی و هم در سطح اندیشگانی در معرض تغییر و تحول و حرکتی عروجی از «نداشتن » به سوی «داشتن » قرار میدهد؛ در نتیجه هر جا عاشق به وصال برسد یا به وصال امیدی داشته - باشد، نمادها با ارزشگذاری مثبت (جدایی کننده ، تماشایی و عروجی) جلوه میکند و هر جا که امری در ناخودآگاه او سرکوب شده ، او را بیازارد، نمادهای با ارزشگذاری منفی (حیوانی، تاریکی و سقوطی) اوج میگیرد."