Abstract:
جبر و اختیار از مهمترین و قدیمیترین مباحث فلسفه نظری تاریخ است. اهمیت و حساسیت این مساله از بعد دینی و کلامی به این دلیل است که با مسائل اراده، استطاعت، قدرت، علم خداوند به افعال بندگان، مخصوصا خلق افعال و قضا و قدر و طلب و اراده، پیوندی تنگاتنگ دارد. سوالی که در اینجا مطرح میشود این که آیا از دیدگاه امام علی در نهج البلاغه انسان مختار است یا مجبور و آیا این مختار بودن منافاتی با اراده الهی دارد؟ بر این اساس، یافته¬های پژوهش حاکی از آن است که امام علی در نهج البلاغه به تصادف و جبر تاریخی اعتقادی ندارد و معتقد به رابطه علت و معلول در حوادث و رویدادهای تاریخ است. به طوری که انسان در بینش فلسفی امام علی یک قربانی بیاراده در مقابل خدای تاریخ نیست، بلکه خود، خود تاریخ و سازنده آن است و میتواند در پهنای قضا و قدر الهی، به راه خیر و سعادت رهنمون شود. در نگاه امام اراده انسانها در طول اراده و سنتهای الهی است و جبری بر تاریخ مسلط نیست. بر این اساس، مختار بودن، یکی از ویژگیهای مهم انسان از نظر نهج البلاغه است. روش تحقیق پژوهش حاضر در مقام گردآوری کتابخانهای- اسنادی و در مقام داوری توصیفی- تحلیلی می¬باشد.
Machine summary:
"امام علی( نیز در نهج البلاغه در این باره میفرمایند: «لقد نظرت فما وجدت أحدا من العالمین یتعصب لشی ء من الأشیاء إلا عن علة تحتمل تمویه الجهلاء أو حجة تلیط بعقول السفهاء»؛«نیک نگریسته، هیچ یک از مردم جهان را نیافته آن که برای چیزی تعصب ورزد مگر بدان انگیزه که آریۀ فریب نادانان را در بر دارد، یا دارای دلیلی بوده است که به خردهای سبک مغزان جز شما میچسبد» (نهج البلاغه، خطبۀ 191) بنابراین در این کلام، امام علی( شقاوتها را متکی به نادانی و تعصب و گردن کشی میداند که ارتباطی به مشیت الهی ندارد، در نتیجه گرچه انسانها در اصل خلقت دارای اختیار نیستند؛ اما پس از آفرینش و ورود به دنیا دارای آزادی و اختیار هستند و میتوانند با اخلاقیات و اعتقادات خویش به حوادث مختلف تاریخی جهتدهی بدهند و آنچه انسانها را به بند کشیده و یا رها میکند، نه جبر است نه تفویض، بلکه مشیت قانونمند و ارادۀ با حساب و کتاب پرودگار است که آن را، نه جبر کور تاریخ، بلکه باید تقدیر تاریخ نامید(جعفری، 1380: ح2، 109).
امام علی( در نهج البلاغه یادآور میشود که خداوند امکانات فراوانی در وجود انسان قرار داده است که میتوان از آنها به عنوان ابزاری مطمئن استفاده کرد: « ثمنفخفیهامنروحه [فتمثلت] فمثلتإنساناذاأذهانیجیلهاوفکریتصرفبهاوجوارحیختدمهاوأدواتیقلبهاومعرفةیفرقبهابینالحقوالباطل»؛ «و آن گاه که از روح خود به او (آدم) دمید، پس به صورت انسانی درآمد که دارای اندیشههایی است که وی را به تکاپو میاندازد، افکاری که به وسیله آن در موجودات تصرف میکند و اعضا و جوارحی که به خدمتش میپردازد و ابزاری که او را به حرکت وا میدارد و شناختی که به وسیله آن میان حق و باطل فرق میگذارد»."