Abstract:
ﻣﻬﻤﺘﺮﯾﻦ ﻧﻘﺶ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ادﺑﯿﺎت و ﻫﻨﺮ از ﻣﻨﻈﺮ آدورﻧﻮ، ﮐﺎرﮐﺮد اﻧﺘﻘﺎدی آن در ﺑﺮاﺑﺮ ﺳﻠﻄﻪ و ﺳﺮﮐﻮب ا ﺳﺖ و از اﯾﻦ رو ﻧﻮﯾﺪی ﺑﺮای رﻫﺎﯾﯽﺑﺨﺸﯽ اﺳﺖ. اﻣﺎ از ﺳﻮی دﯾﮕﺮ، در آﺛﺎر اﯾﻦ ﻓﯿﻠﺴﻮف و ﻣﻨﺘﻘﺪ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ، او را ﻫﻮادار اﺳــﺘﻘﻼل ﻫﻨﺮ و اﺻــﺎﻟﺖ زﯾﺒﺎﯾﯽﺷــﻨﺎﺳــﯽ ﻧﯿﺰ ﻣﯽﯾﺎﺑﯿﻢ؛ روﯾﮑﺮدی در زﯾﺒﺎﯾﯽﺷــﻨﺎﺳــﯽ ﮐﻪ ﺑﺮای ﻫﻨﺮ ﻣﻌﯿﺎرﻫﺎﯾﯽ در ورای ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻗﺎﺋﻞ اﺳـــﺖ و در ارزﯾﺎﺑﯽ آﺛﺎر، ﻣﺠﺎل ﭼﻨﺪاﻧﯽ ﺑﻪ ﮐﺎرﮐﺮدﻫﺎی اﺧﻼﻗﯽ و اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻧﻤﯽدﻫﺪ. ﺑﺎ اﯾﻦ ﺣﺎل، آدورﻧﻮ ﺿﻤﻦ ﺑﯿﺎن اﻧﺘﻘﺎدات ﺧﻮد ﺑﻪ اﯾﻦ ﺟﺮﯾﺎن ﻓﮑﺮی، از آن دﻓﺎع ﻣﯽﮐﻨﺪ. ﻧﮕﺎرﻧﺪﮔﺎن در اﯾﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﻗﺼــﺪ دارﻧﺪ ﻧﺸــﺎن دﻫﻨﺪ ﮐﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ اﯾﻦ دو ﻣﻮﺿــﻊ ﻣﺘﻔﺎوت از ﺑﺎﺑﺖ ﮐﺎرﮐﺮد اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ادﺑﯿﺎت و ﻫﻨﺮ در اﻧﺪﯾﺸﻪ آدورﻧﻮ درﻫﻢ ﺗﻨﯿﺪه ﺷﺪه و در ﯾﮏ راﺳﺘﺎ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ. ﻣﺘﻦ ادﺑﯽ ﺑﺎ ﺣﻔﻆ ﺟﻨﺒﻪ ﺗﮑﺜﺮ، ﭼﻨﺪ ﻣﻌﻨﺎﯾﯽ و اﺑﻬﺎم، ﺧﻮد در ﺑﺮاﺑﺮ ﺳـــﻠﻄﻪ ﻣﻌﻨﺎی ﺗﮏﺳـــﺎﺣﺘﯽ و ﺑﻪوﯾﮋه در ﺑﺮاﺑﺮ ﻣﻌﻨﺎی اﯾﺪﺋﻮﻟﻮژﯾﮏ ﻣﻘﺎوﻣﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ. ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ اﺷﮑﺎل ﻫﻨﺮی دارای ﯾﮏ ﻣﺤﺘﻮای ﺣﻘﯿﻘﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻊ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ ﺗﺎ اﺛﺮ ﻫﻨﺮی ﺑﻪ آﺳﺎﻧﯽ در ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﻌﺎﺻــﺮ ﺧﻮد ﺗﺤﻠﯿﻞ و درﯾﺎﻓﺖ ﺷــﻮد. ﻫﻨﺮ ﻣﺪرن ﺑﺎ ﻣﻮﺿــﻊ ﺳــﺮﺳــﺨﺘﺎﻧﻪ ﺧﻮد در ﻗﺒﺎل ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﺎ آن درﮔﯿﺮ ﻣﯽ ﺷﻮد. ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ دﻟﯿﻞ، ﺑﺮای آدورﻧﻮ، ادﺑﯿﺎت و ﻫﻨﺮ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻧﻮﯾﺪ ﺳﻌﺎدت و ﺧﻮ ﺷﺒﺨﺘﯽ ا ﺳﺖ، ﻧﻤﯽﺗﻮاﻧﺪ وﺣﺪت ﺑﯿﻦ اﻧﺴـــﺎن و ﺟﻬﺎن را ﺑﯿﺎن ﮐﻨﺪ، ﻣﮕﺮ ﺑﻪ روﺷـــﯽ ﺳـــﻠﺒﯽ. در ﻧﻈﺮ آدورﻧﻮ ﻫﻨﺮ و ادﺑﯿﺎت ﻧﻤﯽﺗﻮاﻧﻨﺪ ﺻــﺮﻓﺎ ﻣﻨﻌﮑﺲ ﮐﻨﻨﺪه ﻧﻈﺎم اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺑﺎﺷــﻨﺪ، ﺑﻠﮑﻪ در درون واﻗﻌﯿﺖ و ﺑﻪ ﻣﺜﺎﺑﻪ ﻋﺎﻣﻠﯽ ﮐﻪ ﻧﻮﻋﯽ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﻏﯿﺮ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﭘﺪﯾﺪ ﻣﯽآورد ﻋﻤﻞ ﻣﯽﮐﻨﺪ و ﻫﻨﺮ ﺑﻪ ﺗﻌﺒﯿﺮ او، ﻣﻌﺮﻓﺖ ﻣﻨﻔﯽ دﻧﯿﺎی واﻗﻌﯽ اﺳﺖ.
Machine summary:
تعامل ادبيات و هنر با جامعه از منظر آدورنو فاطمه آذريون مجيد اکبري تاريخ دريافت : ١٣٩٣/١٢/٢٥ تاريخ پذيرش: ١٣٩٤/٠٤/١٠ چکيده مهمترين نقش اجتماعي ادبيات و هنر از منظر آدورنو، کارکرد انتقادي آن در برابر سلطه و سرکوب ا ست و از اين رو نويدي براي رهاييبخشي است .
در نظر آدورنو هنر و ادبيات نميتوانند صــرفاً منعکس کننده نظام اجتماعي باشــند، بلکه در درون واقعيت و به مثابه عاملي که نوعي معرفت غير مستقيم پديد ميآورد عمل ميکند و هنر به تعبير او، معرفت منفي دنياي واقعي است .
سؤالي که بايد مطرح شود اين ا ست که متن ادبي به چه نحو ميتواند منتقد جامعه باشد؟ براي آدورنو تأويل فلسفي ادبيات بيش از آنکه در حکم شناسايي مفاهيم کلي گنجانده شده در متن با شد، بايد به منزله دقيق ترين خوانش ممکن از آن متن با شد، ادبيات به صورت مســـتقيم با واقعيت ارتباطي ندارد؛ بر همين مبنا، تأثيري فراتر از واقعيتي را که دارد نشـــان 1.
به باور مارکس ، کالاهاي توليد شده براي بازار، صورتي م ستقل پيدا ميکنند و در فرايند داد و ستد، روابط اجتماعي در نظر آنهايي که در اين فرايند مشـــارکت دارند همچون روابطي ميان چيزها رخ مينمايد و به هيأت روابطي جلوه ميکند که از اختيار خود آنها خارج اســـت ، عاليترين شکل بت وارگي زماني است که پول معيار ارزش و ابزار مبادله ميشود.
احمدي ١٣٧٣: ١٢٣ Knowledge 11 تعامل ادبيات هنر با جامعه از منظر آدورنو١١ فاطمه آذريون، مجيد اکبري متهم کردن مناســبات اجتماعي مبني بر اين اســت که آنها به وضــعيت مبادله کالا تقليل يافته اند که در آن، حتي فرديت تقليل ناپذير آثار هنري نيز مختل ميشــود.
& Aesthetic Theory, translated by Robert Hullot-Kentor, London ,ـــــــــ New York: Continuum.