Abstract:
در این نوشته کارکرد فرهنگ با توجه به منابع فرهنگی مورد برسی و تحلیل قرا رگرفته است؛ این نوشتار پاسخی است به این پرس که چرا مردم افقانستان، بعد از سه سده از تشکیل حکومت با عنوان افغانستان، دستاوردهای فرهنگی و تمدنی مهم و قابل قبولی نداشتهاند؟ برای تبیین چرایی این پرسش» مهمترین منابع تثیرگذار بر فرهنگک چون دین، میراث تاریخی؛ دانش» رسانه» صنعت و تکنولوژی» آموزش و سیاست، مورد بررسی قرار گرفته، و چگونگی تاثیر این منابع بر فرهنگ، تبیین شده است، در این میان به کار ویژه
آموزش بر فرهنگ در محورهای چون انتقال نقد احیای فرهنگ، و تولیدفرهنگ، اشاره شده است؛ این نوشته ضم نکوشش بر تبیین عامل رکود و انجماد فرهنگی کشو رکه برخاسته از غرور و استغتاء به رقابلیتهای محدود و بدوی قبله است» خشونت, ناامنی و بیثباتی راء مولود فرهنگ یله تلقی نموده است» اصلاح این فرهنگ توجه جامع؛ متوازن به منایع فرهنگی است؟ بدون تردیدء قابلیتهای فرهنگ قبیله آنچنان محدود و ناچیز است، که نه تنها جایگاه کشور را درسطح منطفهای و بینلمللی را تنزل میدهد بلکه امکان زیست مسالمت آمیز و انسانی را در داح لکشور نی ز از بین میپرد؛ فرهنگک قیلهای چون رزنجیر بر دست. و پای مردم امکان ترقی و پیشرفت د رآمور مادی و معنوی را سلب میکند. راه بیرون رفت ا زاین وضعیت ننگین» با زگشت به تعالی ماصیل اسلامی و تولید فرهنگ تازه ملی براساس تعلیم اسلامی» خردورزی» و توجه به مدنیت اسلامی است» اسلام نه با دید قبیلهای پلکه با دید مدنیت انسانی» میتواند منب عکارساز, فرهنگ زاینده» بلنده وگسترش دهنده خرد و عفلائیت» همراه با معنویت باشد؛ چنین مدئینی توان افزایش قابلیتهاء مهارتها و پرورش استعدادهای بیشمار انسانی را دارد.