Abstract:
ارسطو از راه حرکت، وجود محرک نامتحرک نخستین را اثبات و نام«خدا»را بر آن اطلاق
میکند. او ویژگیهایی چون محرک بودن از طریق معشوقیت، تعقل، علم، سرمدیت، فعلیت
تام و کاملترین موجود را در مورد خدا میپذیرد؛اما ارسطو در مورد وحدت یا کثرت
محرکهای نامتحرک در تردید به سر میبرد و در نهایت بر اساس علم نجوم زمانش، 49
محرک نامتحرک را اثبات میکند و همه آنها را «محرکهای نامتحرک
نخستین»مینامد؛اما گاه تنها در مورد یکی از این محرکهااز واژه«نخستین» استفاده
میکند و دیگر محرکها را دومین و سومین و...مینامد.موضوع اصلی این مقاله روشن
ساختن معنای«نخستین»در این عبارتهاست.پس از نقد و بررسی برخی احتمالها و نظریات،
پیشنهاد این نوشتار آن است که واژه نخستین به دو صورت و در نتیجه به دو معنا به کار
رودبدون لحاظ ارتباط محرکهای نامتحرک بر همه آنها واژه نخستین اطلاق میشود و گاه
برای بیان ارتباط آنها.درصورت اول، نخستین بودن همه محرکهای نامتحرک از آن روست
که همه آنها مبدأ حرکتهای نخستین در سپهرهای نخستیناند؛چرا که سپهرها و
حرکتهایشان نسبت به موجودات زمینی و حرکتهایشان نخستیناند؛اما سپهرها نسبت به
یکدیگر از لحاظ مکانی نخستین و دومین و سومین هستند و به این لحاظ مبدأ حرکت دومین
و همین طور سایر مبدأهای حرکت سپهرهای بعدی، محرکهای بعدی نامیده میشوند.
Machine summary:
"او ویژگیهایی چون محرک بودن از طریق معشوقیت،تعقل،علم،سرمدیت،فعلیت تام و کاملترین موجود را در مورد خدا میپذیرد؛اما ارسطو در مورد وحدت یا کثرت محرکهای نامتحرک در تردید به سر میبرد و در نهایت بر اساس علم نجوم زمانش،49 محرک نامتحرک را اثبات میکند و همۀ آنها را «محرکهای نامتحرک نخستین»مینامد؛اما گاه تنها در مورد یکی از این محرکهااز واژۀ«نخستین» استفاده میکند و دیگر محرکها را دومین و سومین و...
ارسطو محرک بودن خدا را مانند محرکهای طبیعی نمیداند؛زیرا به اعتقاد ارسطو محرک طبیعی با متحرک در تماس است(بارنز،1991 م،ص 409)؛و چنین محرکی خود نیز متحمل حرکت و تغییر خواهد شد،چون عکس العملی از متحرک بر محرک وارد میآید(همان،ص 344)؛بنابراین اگر محرک بودن خدا مثل دیگر محرکها باشد خدا متحرک و متغیر خواهد بود،درحالیکه این امر نادرست و محال است و با صفات الهی چون نامتحرک و غیر مادی بودن نمیسازد.
حال میپردازیم به تفیری که نویسنده پس از دقت در تعابیر مختلف ارسطو به آن رسیده است: ارسطو واژۀ«نخستین»را در مواضع مختلفی به کار میبرد:گاه برای توضیح ارتباط محرکهای نامتحرک از آن استفاده میکند(مثل عبارت اخیر که از ارسطو نقل شده است)و گاه همان طور که قبلا نقل کردیم این واژه را بر محرک نامتحرک اطلاق میکند و گاهی نیز در مورد حرکت به کار میبرد (بارنز،1991 م،ص 435 و 1694).
اما فقرهای که ارسطو واژۀ نخستین و دومین و سومین را دربارۀ ارتباط محرکهای نامتحرک به کار میبرد و تنها بر یکی از این محرکها واژۀ نخستین را اطلاق میکند چگونه باید تفسیر کرد؟در این فقره هم نخستین بودن یک محرک نامتحرک نسبت به متحرک(سپهر)و حرکت آن اطلاق میشود؛اما به گونه دیگر."