Abstract:
این مقاله به تبیین نگاه ابنعربی به زن به عنوان مظهر جمال الهی اختصاص دارد. نگاه وی از نظر عرفانی، کامل ترین و عمیق ترین آراء در میانِ عرفایِ پیش و حتی پس از خودست. از نظر شیخ اکبر انسان چه زن و چه مرد از عشق الهی و از اسم جمیل الهی سرچشمه گرفته و همه موجودات مظهر جمال خداوند هستند اما زن مهمترین و کاملترین مظهر این جمال است. زن و مرد در اصل انسانیت با هم برابرند و انسانیت حقیقی میان این دو گروه انسانی، جامع و مشترک است. ذکورت و انوثت امری عارضی بوده و هر کمال ممکن برای مرد، برای زن نیز ممکن است. زنان از هیچ کمال و مرتبه ای مهجور نبوده چنانکه حتی در مرتبه والای ولایت و قطبیت که در نظر ابن عربی در مرتبه ای ورای نبوت است، میباشند. زن آیینهای است که مرد در آن خود را میبیند و با عشق به او، به حق عشق میورزد و این عشق او را به مبدئی که از آن خلق شده و همان اصل و هستی اوست میرساند. ابنعربی حضور و وجود زنان را در نظام ارشادی و عرفانی خود لازم دانسته و بدون وجود زنان این نظام عرفانی را ناقص میشمارد. این مقاله نیز در پی آن است که جایگاه زن را در نظام هستیشناختی عرفانی ابنعربی تبیین نماید.
Machine summary:
چنانکه در کتاب فتوحات بطور مفصل از عشق سخن به میان آورده و نام «محب » و «ودود» را که از اسما حسنای الهی است به عنوان شاهد درین باب ذکر نموده است : حب الهی از اسم «الجمیل » و «النور» او ناشی میشود لذا اسم «النور» به اعیان ممکنات پیشی گرفته و از آنها، «ظلمت » نظرشان به نفس خویش و به جنبۀ امکانی شان گریخت لذا [نور و جمال ] برایشان دیده ای پدید آورد که همان دیده خداوندست زیرا خدا بدون «دیده خویش » دیده نمیشود پس از آن حق متعال به واسطه آن دیده به اسم «الجمیل » تجلی کرده و عاشق آن اسم شد بنابراین عین آن ممکن ، مظهر خدا گشت و عین ممکن در آن اسم مبطون و پنهان شد و از نفس خویش فنا گشت لذا عین ممکن نمیداند که محب حق تعالی میبود و یا به نفس خویش در او فانی گردیده است با اینکه در واقع بر این حالت هست و نمیداند که مظهر حق سبحانه و تعالی میباشد ولی در خویش مییابد که نفس خود را دوست میدارد زیرا هر موجودی بر دوستی نفس خویش سرشته شده است و از آنجاست که جز خدا، «ظاهر» و در اعیان ممکنات نمیباشد پس خدای را جز خدا دوست نمیدارد و بنده متصف به عشق و محبت نمیشود زیرا دارای حکمی در حق تعالی نمیباشد.