Abstract:
پژوهش حاضر با هدف بررسی ادراک روستاییان از تغییر اقلیم و راهبردهای مقابله با آن در شهرستان زابل انجام شده و پژوهشی توصیفی از نوع پیمایش پرسشنامهای است. جامعۀ آماری پژوهش تمام روستاییان شهرستان زابل به تعداد 107282 نفر بودند و حجم نمونه از طریق فرمول کوکران 380 نفر تعیین شد. نتایج نشان دادند نیمی از پاسخگویان ادراک قوی و بسیار قوی از تغییر اقلیم دارند. نتایج اولویتبندی راهبردها نشان دادند راهبردهای حفاظتی، اقتصادی و اجتماعی بهترتیب اهمیت بیشتری در مقابله با تغییر اقلیم در منطقه دارند. بیشتر پاسخگویان به عواملی مانند کاهش سرمایهگذاری در تولید کشاورزی، فروش داراییهای مختلف، ذخیرهسازی آب، بهبود روشهای زراعی، مهاجرت به شهرها و مناطق اطراف و شرکت در کلاسهای آموزشی از بین راهبردهای سهگانه توجه کردهاند. نتایج آزمون t و F نشان دادند متغیرهای ادراک از تغییر اقلیم، جنسیت، سطح سواد، سابقۀ کشاورزی، نوع شغل، مالکیت دام، داشتن بیمۀ خشکسالی و درآمد بر استفاده از راهبردهای مقابله با تغییر اقلیم مؤثرتر هستند. نتایج آزمون فریدمن نشان دادند محدودیتهای فیزیکی، اجتماعی و اقتصادی مقابله با تغییر اقلیم اهمیت بیشتری در بین روستاییان دارند. عواملی مانند ایجاد سدهای بزرگ در کشور افغانستان، کارایینداشتن سامانههای ذخیرهسازی در سطح منطقه، نبود آبانبارهای مناسب برای ذخیرهسازی، ناتوانی مالی، ناتوانی در دریافت تسهیلات بانکی، نداشتن سرمایه برای استفاده از روشهای نوین آبیاری، ناآگاهی افراد از راهبردهای مقابله با تغییر اقلیم و همکارینکردن برخی افراد با کمتر مصرف کردن آب از مهمترین محدودیتهای سازگاری با تغییر اقلیم هستند. همچنین نتایج آزمون t و F نشان دادند درک افراد از محدودیتهای مقابله با تغییر اقلیمتحتتأثیر متغیرهای وضعیت تأهل، سطح سواد، مدت اقامت، نوع شغل، مالکیت دام و داشتن بیمه خشکسالی است.
This study aimed to investigate the rural people perceptions of climate change and adaptation strategies in Zabol County. Descriptive research methods based on questionnaire survey were employed. Target population includes 107282 of the rural dwellers in Zabol in which 380 samples were selected by the Cochran formula. Results indicated that half of respondents had strong and very strong perception about climate changed. The results of strategies prioritizing showed that conservative, economic and social strategies have more importance to cope with climate change in the area. Most respondents highlight strategies such as investment reeducation in agricultural production, sale of diverse assets, water storing, improving farm operation, migration to the cities and participation in training programs among main triple type of strategies. The independent samples t-test and one-way ANOVA results showed that the perception of climate change, gender, education level, agriculture experience, occupation type, livestock ownership, drought insurance and income have impacted on using adaptation strategies to cope with climate change. Friedman test showed that the physical, social and economic limitations to face climate changes were more important respectively among rural people. Limitations such as building large dams in the Afghanistan, non-efficacy of storage systems at the regional level, lack of suitable water storage, lack of financial strength, non-ability to get credit, lack of funds for using modern methods of irrigation, lack of knowledge of strategies for coping climate change and lack of cooperation from some people to consume water less were most restrictions for dealing climate change. The independent samples t-test and one-way ANOVA results showed perception of restriction of coping with climate change were influenced by marital status, education level, length of residence, type of occupation, livestock ownership and drought insurance.
Machine summary:
نتایج آزمون t و F نشان دادند متغیرهای ادراک از تغییر اقلیم، جنسیت، سطح سواد، سابقۀ کشاورزی، نوع شغل، مالکیت دام، داشتن بیمۀ خشکسالی و درآمد بر استفاده از راهبردهای مقابله با تغییر اقلیم مؤثرتر هستند.
درک کشاورزان از تغییرات اقلیمی برای انطباق با تغییر اقلیم بسیار مهم است و تجربه نیز از عوامل مهم تأثیرگذار بر ادراک افراد از خشکسالی به شمار میرود (Taylor et al.
نتایج آزمون t برای مقایسۀ راهبردها بین گروههای مختلف پاسخگویان (رجوع شود به تصویر صفحه) جدول (6) نشان میدهد سطح سواد بر استفاده از راهبردهای حفاظتی (مقدار F: 57/2 و معناداری: 05/0) و اجتماعی (مقدار F: 35/2 و معناداری: 05/0) تأثیرگذار است؛ باتوجهبه مقدار میانگین مشاهده میشود افراد بیسواد و دانشگاهی از راهبردهای حفاظتی بیشتر استفاده میکنند و با افزایش سطح سواد، افراد تمایل بیشتری به استفاده از راهبردهای اجتماعی نشان میدهند.
نتایج اولویتبندی راهبردها نشان دادند راهبردهای حفاظتی، اقتصادی و اجتماعی بهترتیب اهمیت بیشتری برای مقابله با تغییر اقلیم در منطقه دارند و بیشتر پاسخگویان، به عواملی مانند کاهش سرمایهگذاری در تولید کشاورزی، فروش داراییهای مختلف، ذخیرهسازی آب، بهبود روشهای زراعی، مهاجرت به شهرها و مناطق اطراف و شرکت در کلاسهای آموزشی از بین راهبردهای سهگانه توجه کردهاند.
نتایج مطالعههای پیشین نیز نشان دادند میزان درآمد بر استفاده از راهبردهای مقابله با تغییر اقلیم مؤثر است (Deressa et al.
(2011), Perception of and adaptation to climate change by farmers in the Nile basin of Ethiopia, The Journal of Agricultural Science, 149(01), 23-31.