Abstract:
محمدحسین ذهبی از متفکران و اساتید علوم قرآن و حدیث معاصر می باشد. وی در کتاب معروف التفسیر و المفسرون پس از نقل بخش هایی از متن تفسیر امام حسن عسکری(ع) با عناوین: ولایه علی ؛ روایات مکذوبه فی فضل اهلبیت ؛ الشجره التی نهی آدم عن الاکل منها ؛ توسل الانبیاء و الامم السابقه بمحمد صلی االله علیه و سلم و باهلالبیت ؛ و مانند آن بدون ارایه دلایل، این تفسیر را متهم به آفت غلو، خروج از دایره آموزه های معقول و مقبول گرایشات شیعی و تلاعب با نصوص قرآنی می نماید و استناد آن به امام(ع) را برخاسته از بهتان و دروغ بزرگان شیعه قلمداد کرده است. نظر به این که بسیاری از عالمان و محققان شیعه استناد این تفسیر را به امام(ع) موجه میدانند؛ لذا در این مقاله، به روش تحلیلی و توصیفی، به بررسی آراء ذهبی پرداخته و پاسخ دقیق و مدللی به دیدگاه های ایشان داده شده است.در پایان، با استناد به دلایل موجود در منابع اسلامی و حتی منابع اهل تسنن این نتیجه حاصل آمد که تفسیر امام(ع)، از همه اشکالات و اتهامات مورد نظر ذهبی مبراست و دلایل نقلی و عقلی موید صحت و تایید آنهاست.
Machine summary:
"در نقد و پاسخ باید گفت: اولا چون حسن بصری و ابوعلی جبائی و قاضی از بزرگان معتزله (فخررازی، 1420ق، ج2: 294) در توضیح آیه گفته اند ختم دل و گوش در جنبه باطنی به علامتی نشانهگذاری می شوند؛ این تشابه اقتضاء دارد که این کتاب، متأثر از دیدگاه اهل اعتزال باشد؟ آیا هرگاه ایده و نظری از جناب دکتر ذهبی در بیان آیهای به بیان مذهب مخالفی تشابه پیدا کرد؛ پس جناب ذهبی متأثر از آن مذهب است؟ ثانیا مگر در دیدگاههای مخالف، انظار و ایدههای حق وجود ندارد؟ مگر نفی جبر و مختار بودن انسان حق نیست؟ گرچه اهل بیت فرهنگ حق و خالص «لا جبر و لا تفویض بل امر بین امرین» (بحرانی، 1416ق، ج3: 516) را ارایه نموده و تشیع از آن پیروی کردند؟ ثالثا مگر در قرآن کریم، بیاناتی که حکایت از تاثیر اعمال بر باطن و بعد ملکوتی انسان به شکل نور، ظلمت، ابیضاض (سفیدی) و اسوداد (سیاهی)، قساوت و لینی، و رین و زنگار وجود ندارد؟ مگر تعابیر کنایهای در بیان حالات معنوی و امور ملکوتی در ساختار زبانی وجود ندارد؟ که همه این موارد خود گونههای مختلف از نشانه بودن هستند.
آیا آن عالمان اهل سنت که فتوا به جواز مسح پا در وضو دادند متأثر از شیعه اند و تقیه کردهاند؟ اگر برداشت عالمی ولو از اهل سنت بر مبنای قواعد ادبی و اصول عقلی و روایات منقول نبوی و دیگر ادله، جواز مسح پاها شد؛ باید با بیان منطقی به نقد آن پرداخت یا او را بدون دلیل به «اندیشههای امامیه اثناعشریه متمایل، و حکم فقهی را از باب تقیه دانسته» و از این منظر آن را باطل دانست؟ فخررازی از دانشمندان بزرگ کلامی و تفسیری اهل سنت در تفسیرش در مسأله مسح یا غسل پا، سخنان و اقوالی را ارایه داشتهاند که میتواند پاسخ منطقی از این شبهه آقای ذهبی باشد: «اختلف الناس فی مسح الرجلین و فی غسلهما، فنقل القفال فی تفسیره عن ابن عباس و أنس بن مالک و عکرمة و الشعبی و أبی جعفر محمد بن علی الباقر: أن الواجب فیهما المسح، و هو مذهب الإمامیة من الشیعة."