Abstract:
کهنالگوی نقاب یا پرسونا در نظریة یونگ، صورتکی است که هر فرد در ارتباط با انتظارها و معیارهای اجتماعی، فرهنگی، سنتی و نیز برای پاسخگویی به احتیاجهای کهنالگویی درون خود، از آن بهره میگیرد. درواقع پرسونا نقشی است که اجتماع، انجام آن را از فرد انتظار دارد و بهطورکلی هدف آن، تأثیرگذاری بر دیگران و پوشاندن طبیعت و ماهیت واقعی درونی شخص است. پرسونا در برابر شخصیت خصوصی فرد قرار دارد و درواقع شخصیت یا شخصیتهای اجتماعی اوست که فرد بهطور ناخودآگاه به جهان عرضه میکند. این پژوهش به روش توصیفی ـ تحلیلی انجام شده است و در آن کهنالگوی پرسونا در گفتوگوها و رفتارهای شخصیتهای داستان سیاوش در شاهنامة فردوسی بررسی میشود. در این مقاله نشان داده شده است که سیاوش و کاووس به سبب برخورداری از فره ایزدی، در گفتوگوها یا رفتارهای خود، نقاب زیانبار بر چهره نمیزنند. بیشترین گفتوگو و برخوردی که با استفاده از کهنالگوی پرسونا در داستان سیاوش آمده، برای دو چهرة بدنهاد این داستان، یعنی سوداوه و کرسیوز است و همة پرسوناهای آنان از نوع زیانبار است.
In Carl Jung's theory، ‘persona archetype’ or mask is a guise that any person uses in connection with Expectations and social، cultural and traditional standards and replying within archetypal needs. In fact، persona is a role that society expects an individual to play and its aim originally is to influence others and to cover individual's real inner nature. Persona is individual's social character against his private character that he presents to the world unconsciously. In this descriptive-analytic article، we have studied persona archetype in dialogues and encounters of characters of the Siavash story in Shahnameh of Ferdowsi. It has been shown in this article that Siavash and Kavoos do not face the harmful mask in their talks or behaviors due to having godfather qualities. In the article we have presented that main character of the story، Siavash، hasn't any dialogue and encounter combined with persona، conversely، most dialogues and encounters by using persona archetype are from two malevolent characters of the story، Sudaveh and Karsiuse and all their persona are devilish and negative.
Machine summary:
در این نوع پرسونا، شاعر یا نویسنده برخلاف احساس و اندیشة اصلی خود در زندگی شخصی، نقاب و پرسونای فردی دیگر را بر چهره میزند و اندیشههایی را بیان میکند که بهکلی با اندیشههای او در جهان واقعی و زندگی شخصی متفاوت است؛ مانند شاعر یا نویسندهای که هیچ اعتقادی به آزادی ندارد، اما در آثار خود برای رسیدن به هدفی ویژه، آزادی را میستاید؛ در اینجا مخاطب با نوعی تناقض آشکار بین زندگی شخصی و زندگی ادبی او روبهرو میشود.
1) در آغاز داستان، برخورد سوداوه با کاووسشاه، همواره با پرسونای زنی وفادار و شوهردوست است که سیاوش را مانند فرزند خود میداند؛ بنابراین وقتی سیاوش، دعوت او را به شبستان شاه نمیپذیرد، سوداوه روز بعد با این پرسونا به پیش کاووسشاه میرود و از او و سیاوش تعریف و ستایش میکند: بدو گفت کای شهریار سپاهنه اندر زمین، کس چو فرزند توفرستش به سوی شبستان خویشهمه رویپوشیدگان را ز مهرنمازش بریم و نثار آوریم که چون تو ندیده است خورشید و ماهجهان شاد بادا به پیوند تو!بر خواهران و فغستان خویشپر از خون دلست و پر از آب چهردرخت پرستش به بار آوریم (همان: 212) سوداوه چنان با پرسونای خود همانندسازی میکند که گویا کاووسشاه نیز باور میکند او مادری دلسوز برای سیاوش است و او را مانند فرزند خود دوست دارد.
پرسونایی که افراد برای سازگاری با اجتماع و اجرای نقش خود در اجتماع بر چهره میزنند، پرسونای سودمند (اهورایی) است؛ اما آنگاه که پرسونا با تندخویی و شرارت و عاطفههای مهارنشده همراه باشد، زیانبار (اهریمنی) خواهد بود؛ بنابراین پرسونای شخصیتهای داستان سیاوش را از این دید میتوان سنجید.