Abstract:
بحث دربارۀ اراده و اختیار همواره از مباحث مهم فکری - فلسفی و حتی اعتقادی بوده است. نوشتار حاضر با بررسی تطبیقی این مسئله از دیدگاه دو اندیشمند شرق و غرب، ابوحامد محمد غزالی و باروخ اسپینوزا، در پی آن است تا ضمن توجه به تشابهها و تفاوتهای دیدگاه ایشان نشان دهد چگونه در ورای الفاظ معارض، مشترکاتی میان دوگونه از تفکر به دست میآید. در جستار حاضر، این موضوع با روش کیفی از نوع تحلیلی - توصیفی، با توجه به مبانی فکری و سلوک معرفتی این دو بررسی شده است؛ همچنین در این راه، موضع هریک دربارۀ اراده و اختیار انسان و خدا جداگانه و سپس در مقایسه با یکدیگر بررسی شده است. نتیجه آنکه غزالی با انکار قاعدۀ علیت و بیان نظریۀ کسب به جبر نسبی انسان قائل بود. اسپینوزا نیز با تأکید بر اصل علیت و وحدت وجود به نوعی به ضرورت رسید و انسان را موجَب دانست؛ البته اسپینوزا وجود اختیار و آزادی را یکسره در انسان نفی نمیکند. بنابراین هر دو به نوعی جبر نسبی را دربارۀ انسان پذیرفتهاند. از سوی دیگر، این دو البته با انگیزههای متفاوت، خداوند را به معنی واقعی کلمه فاعل بالاختیار دانستهاند؛ در این حال در اندیشۀ غزالی خداوند دارای اراده است؛ درحالیکه اسپینوزا بهطورکلی هر نوع اراده را از ذات خداوند سلب کرده است.
Machine summary:
به این دلیل بین علم، اراده و قدرت ارتباط محکمی وجود دارد؛ البته ازنظر او، فعل ارادی غیر از فعل اختیاری است؛ زیرا هرچند در فعل ارادی و فعل اختیاری، علم به مطلوبیت فعل مقدم بر ارادۀ انجام آن است، منتهی در افعال ارادی، علم بیدرنگ حاصل میشود؛ ولی در فعل اختیاری علم به خیر بودن یا نبودن فعل مسبوق به اندیشه و تأمل است (همان، ج13: 173).
بنابراین بسیاری از مسائلی که در کتاب تهافتالفلاسفه باطل دانسته است، درحقیقت باطل نیست (آشتیانی، 1377: 35) و صرفاً چون غزالی به بسیاری از معضلات فلسفی آگاهی نداشت، درصدد واردکردن رخنه در مسائل فلسفی برآمد تا از این رهگذر به گمان خود اسلام را حفظ کند و برای مثال برای جلوگیری از اقبال طلاب به فلسفه به نفی صفات زائد به ذات خرده گرفت و معتقد شد ذات حق بسیط نیست؛ زیرا ازنظر او، چگونه ممکن است حضرت حق بسیط باشد، اما دارای صفات کمالیه نباشد (همان: 46).
شاید بتوان علت اختلاف این دو متفکر را در رویکرد متفاوت آنها نسبت به اصل علیت دانست؛ زیرا اسپینوزا در فضای دکارتی با رویکردی فلسفی بحث علیت را مطرح میکند و آن را از اصول متعارفه و امری بدیهی میداند (اسپینوزا، 1376: 11)؛ اما غزالی با انگیزۀ کلامی برای اثبات فاعلیت تام خداوند در تمامی افعال و اثبات معجزه و قدرت الهی به نفی ضرورت علی و معلولی روی میآورد.