Abstract:
برای توضیح تجارت محصولات پتروشیمی بین کشورهای طرف تجاری در گروه D۸، از مدل جاذبه برای فرموله کردن جریان¬های تجاری استفاده شده است. داده¬های تلفیقی مورد استفاده برای دوره ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۵ برای هر یک از گروه¬های کالاییHS۲۸(محصولات شیمیایی غیرآلی)،HS۲۹ (محصولات شیمیایی آلی) وHS۳۸ (محصولات گوناگون صنایع شیمیایی)، با یک پایگاه داده بزرگ و به روش¬های حداقل مربعات معمولی، اثرات ثابت و اثرات تصادفی برآورد شده است. نتایج مطالعه نشان داد که قدرت توضیح¬دهندگی مدل برای هر سه گروه از محصولات بالا بوده و حجم تجارت گروه کالای HS۲۸ با توجه به تولید ناخالص داخلی صادرکنندگان و تولید ناخالص داخلی واردکنندگان به ترتیب با و با کشش، حجم تجارت گروه کالایی HS۲۹ با توجه به تولید ناخالص داخلی صادرکنندگان و تولید ناخالص داخلی واردکنندگان به ترتیب با و با کشش و حجم تجارت گروه کالایی HS۳۸ با توجه به تولید ناخالص داخلی صادرکنندگان بی¬کشش و با توجه به تولید ناخالص داخلی واردکنندگان با کشش بوده است. ضمن اینکه اندازه و ابعاد اقتصادی و درآمد سرانه اثرات معنیدار مستقیم و عدم توازن تجاری و مسافت اثر معنیدار اما معکوس بر جریان تجاری کشورهای مورد بررسی داشته است.
Machine summary:
نتايج مطالعه نشان داد که قدرت توضيح دهنـدگي مدل براي هر سه گروه از محصولات بالا بوده و حجـم تجـارت گـروه کـالاي HS٢٨ بـا توجـه بـه توليـد ناخالص داخلـي صـادرکنندگان و توليـد ناخـالص داخلـي واردکننـدگان بـه ترتيـب بـا (١٣٣٠٣٣) و (١٢٣٠٣٣) بـا کشـش ، حجـم تجـارت گـروه کـالايي HS٢٩ بـا توجـه بـه توليـد ناخـالص داخلـي صادرکنندگان و توليد ناخالص داخلي واردکنندگان به ترتيـب بـا (٠٥٥٠١٣) و (١٣٢٠٢٤) بـا کشش و حجم تجارت گروه کالايي HS٣٨ با توجه به توليد ناخـالص داخلـي صـادرکنندگان بـيکشـش (٠٦٢٠٢٥) و با توجه به توليد ناخالص داخلي واردکنندگان با کشش (١١٤٠٣٣) بـوده اسـت .
بخش چهارم وضعيت تجارت ايران به تفکيک گروههاي کـالاييHS٢٨ ، HS٢٩ وHS٣٨ در گروه D٨ تجزيه وتحليل خواهد شد و در بخش پنجم ضمن معرفي الگوي تجربي به شناسايي عوامل مـؤثر بر تجارت محصولات پتروشيمي، برآورد کشش صادرات و واردات ايـن محصـولات و همچنـين بـرآورد پتانسيل تجاري محصولات پتروشيمي در کشورهاي طرف تجاري پرداخته شده و درنهايت در بخش ششم به ارائه جمع بندي و پيشنهادها ميپردازيم .
Deardorff(١٩٩٣) مباني نظري اين گونه مدلها را در تجارت بين المللي توسـعه داد براسـاس ايـن مدل Lee &Stone (١٩٩٥) نشان داند که کاهش هزينه هاي حمـل ونقـل موجـب افـزايش تجـارت ميشود Irwin &Eichengree (١٩٩٨) و Rauch(١٩٩٩) مرز مشترک و زبان را به عنوان عوامل تأثيرگذار بـر تجـارت بـر شـمردند.
Baltagi(٢٠٠٣) جريانهاي تجاري متقابل اتحاديه اروپا، ايالاتمتحده آمريکا و ژاپن را براي دوره ١٩٩٧-١٩٨٦ با استفاده از روش دادههاي تابلويي ١ تجزيه وتحليل کردند که نتايج مطالعه آنها فرضيه ليندر٢ مبني بر اثر مثبت تفاوت درآمد کشورها بر تجارت متقابل را تأييد کرد.