Abstract:
معرفت شناسی اصلاح شده به عنوان مکتبی نوپا در فلسفه دین با انتقاد از مبناگروی کلاسیک و مدرن در باب معیار معقولیت باورهای دینی مدعی است باور به وجود خداوند، با صرف نظر از موفقیت یا عدم موفقیت براهینی که برای اثبات وجود خداوند ارائه شدهاند؛ همچنان میتواند معقول باشد. ادعا شده است که معرفت شناسان اصلاح شده به میزان قابل توجهی از توماس رید (1796-1710) فیلسوف اسکاتلندی قرن هجدهم متاثر بودهاند. هدف این نوشتار این است که میزان صحت این ادعا را با پرداختن به مبانی معرفت شناسی اصلاح شده در آثار پلنتینگا، ولترستورف و آلستون، و نیز مطالعه مکتوبات رید و مقالات و کتبی که درباره او نوشته شده است از یک سو، و تحلیل و تطبیق میان آنها از سوی دیگر بررسی کند. نتیجه این بررسی این است که هر چند معرفت شناسی اصلاح شده در مبانی معرفت شناسی عام از رید متاثر بوده است، اما به عنوان یک معرفت شناسی دینی نمیتوان ادعای اصلی این مدرسه یعنی پایه بودن باور به خداوند را به راحتی به رید منسوب کرد.
Reformed epistemology as a new school in philosophy of religion, particularly in religious epistemology which criticizing classic and modern foundationalism on the criterion of rationality of religious beliefs claims that belief in God can be intelligible regardless to be successful or unsuccesful of evidence or arguments for the existence of God. It is claimed that reformed epistemologists have been significantly influenced by eighteen`s century Scottish philosopher Thomas Reid (1710-1796). The purpose of this paper is to assess this claim by considering the foundations of reformed epistemology according to Plantinga, Wolterstorff, Alston and Reid`s writings as well as writings about Reid from one side, and analyzing and comparing them on the other side. The conclusion is that reformed epistemology has been influenced by Reid in it`s foundations of general epistemology, but according to the religious epistemology, one can not attribute easily the main claim of this school, that is, basicality of belief in God, to Reid.
Machine summary:
مباني معرفت شناسي اصلاح شده و ميزان تأثيرات توماس ريد بر آن 1 عباس يزداني 2 حسينعلي نصراللهي چکيده معرفت شناسي اصلاح شده به عنوان مکتبي نوپا در فلسفۀ دين با انتقاد از مبناگروي کلاسيک و مـدرن در بـاب معيـار معقوليت باورهاي ديني مدعي است باور به وجود خداوند، با صرف نظر از موفقيت يـا عـدم موفقيـت براهينـي کـه بـراي اثبات وجود خداوند ارائه شده اند؛ همچنان ميتواند معقول باشد.
اولين شبهه اي که در اين ادعا وجود دارد اين است کـه اگـر بتوان باور به خدا را يک باور پايه فرض کرد، چرا نتوان هر باور ديگري ماننـد بـاور بـه وجـود بابانوئل را يک باور پايه دانست ؟ معرفت شناسان اصلاح شده اگرچه معيار مبناگروي کلاسيک در مورد انحصار باورهاي پايه در بديهيات و حسيات و خطاناپذيرها را رد ميکنند، ولي ايـن مسـلماً بـدين معنـا نيسـت کـه از ديدگاه آنان هر باوري را ميتوان از باورهـاي پايـه محسـوب کـرد.
دِيل تاگي ١ به چهار دليل براي ايـن کـه نمـيتـوان ريـد را يک نمونۀ اوليه معرفت شناسان اصلاح شده دانست اشاره کرده است : اولاً ريد در سخنرانيهاي خود به تفصيل به دو برهان نظم و کيهان شناختي پرداخته اسـت و اين با آن چه که پلنتينگا آن را اعتراض اصـلاح طلبـان بـه الاهيـات طبيعـي مـيخوانـد سـازگار نيست ؛ در بخش اعتراض اصلاح طلبان به الاهيات طبيعي ديديم که شـخص مـؤمن نبايـد بـاور 2 خود به خداوند را بر براهين اثبات وجود خداوند مبتني کند.