"در کافهای واقع در کایه بوکارلی ـ کرانه غربی مکزیکوسیتی ـ با ماریو سانتیاگو ملاقات کرد و این دو مرد به همراه بیش از ۱۲ دوست دیگر گروه چریکهای ادبی را تشکیل دادند نام اینفرارئالیستاس را بر خود گذاشتند.
آریل دورفمان در مطلبی که به مناسبت مرگ بولانیو نوشت، آشکارا اشاره داشت که شیلی با بولانیو کنار نمیآمد، جامعه شیلی او را طرد کرده بود و تجربه طردشدگی، آزادش گذاشت تا هرچه دوست دارد بنویسد، و این برای نویسنده امری مطلوب است.
سایه آن نسل از غولهایی که در نیمهی دوم قرن بیستم ادبیات آمریکای لاتین و چه بسا ادبیات جهان را تسخیر کردند افرادی نظیر میگل آنخل آستوریاس، خورخه لوئیس بورخس، گابریل گارسیا مارکز، ماریو بارگاس یوسا، کارلوس فوئنتس، آلخو کارپانتیه، خولیو کورتاسار بر سر نسلهای بعد بسیار سنگین بود.
انرژی شوکی که بورخس، یوسا و مارکز به ادبیات جهان وارد کرده بودند در انتهای قرن بیستم تخلیه شده و ادبیات آمریکای لاتین تمام قد جذب ماشین صنعت فرهنگسازی غربی شده بود."