Abstract:
فهم تفاوت استبداد قاجاری (استبداد کلاسیک) با استبداد پهلوی (استبداد مدرن) فهم دو مقطع
حساس تاریخ تحولات دوران معاصر ابران است. به نظر میرسد. شناخت نحوه استحاله انقلاب مشروطه
در استبداد رضاخانی به نوعی به تفاوت ساختاری این دو نوع از استبداد بستگی دارد. نویسنده در این
مقاله تلاش میکند در پرتو اندیشه امام خمینی. ضمن برشماری تفاوتهای ساختاری این دو نوع از
استبداد, علل بازگشت جریانهای روشنفکری غربگرا و سکولار عصر جمهوری اسلامی را به گفتمانهای
ارتجاعی و ضد عقلی این ابدئولوژی تحلیل نماید. سیاستهای ضد فرهنگی رضاخان و الیگارشی وابسته
به حکومت وی, در مقابله با دین و فرهنگ ملی ابران, باز تابی از این ایدئولوژی بود. با شناخت دقیق
ماهیت نظام حکومت استبدادی رضاخان, به نوعی میتوان خاستگاه اصلی و اساسی جنبشهای
اجتماعی این دوره به ویژه ریشههای انقلاب اسلامی را نیز تحلیل کرد.
Machine summary:
اگر چه بعد از انقلاب اسلامی از نظر سیاسی حکومت و حاکمیت چنین رژیمی در ایران به پایان رسیده است، اما سادهلوحانه است اگر تصور شود امکان بازگشت حامیان ایدئولوژیک این نظریه و شکلگیری آنها در قالبهای جدید چون دموکراسیخواهی، ملی ـ مذهبی و غیره نیز قابل تصور نیست، چرا؟ چون استبداد قانونیشده که در علم سیاست جدید از آن تحت عنوان `دیکتاتوری منور` نیز یاد میشود، به صورت نقطه عطفی در تاریخ تجددطلبی غربگرای ایران درآمده و زیربنای همه سیاستهای حکومت مشروطه سلطنتی در اواخر دوره قاجاریه و تمام دوران پهلوی شد.
به نظر من، برای فهمیدن عمق این سؤال باید سادهانگاری سیاسی و تاریخی را به کناری انداخت و خاستگاه نظریه استبداد قانونیشده (دیکتاتوری منور) و نتایج فرهنگی، سیاسی و اجتماعی آن را مورد مطالعه و تعمق قرار داد، چرا؟ چون ایران عصر انقلاب اسلامی اگر چه از شر نظام مشروطه سلطنتی و ساختارهای وابسته به این نظام رهایی پیدا کرد ولی از شرارتهای نظریهپردازان این حکومت، که در قالب جریانهای مختلف روشنفکری غربگرا، سلطنتطلب، ملی ـمذهبی و غیره فعالیت میكنند و از شعارهای فریبندهای نیز همانند گذشته استفاده مینمایند، در امان نیست.