Abstract:
هایدگر باور داشت که مفهوم پردازی متافیزیکی از نسبت اینهمانی و تفاوت نااصیل است و معتقد بود بنیاد این فراموشی در این واقعیت است که متافیزیک «تفاوت بماهو»، بمثابه گشودگی ناب را فراموشی کرده است. در نظر وی یونانیان تصویر روشنتری از نسبت تفاوت و اینهمانی داشتند. او در تفسیر گفته های آناکسیماندروس نشان میدهد که در عین اینکه آناکسیماندروس به هستندگان بمثابه یک کل می اندیشید اما تفاوت هستندگان را از میان نمیبرد. برابر تفسیر هایدگر، آناکسیماندروس با شناساندن آپیرون و زمان همچون دو عامل بنیادین توانسته بود تا به مواجهه آغازینتری با نسبت اینهمانی و تفاوت دست یابد. هایدگر این نسبت را «بهره مندی» مینامد و معتقد است همین مفهوم بهره مندی میتواند ما را به تفاوت بنیادی رهنمون سازد، چرا که برخلاف نظریه های متافیزیکی بسته به عاملی بیرونی نیست که همبستگی درگرو آن باشد، بلکه به خود هستی هستندگان بستگی دارد. آپیرون و زمان فضای نابی را میگشایند که در گشودگی آن فضا، هستندگان نهادشان را یافته و در عین حال چنان به هم وابسته میشوند که از این تعلق دوجانبه، کل برساخته شود.
Machine summary:
"هایدگر این نسبت را «بهرهمندی» مینامد و معتقد است همین مفهوم بهرهمندی میتواند ما را به تفاوت بنیادی رهنمون سازد، چرا که برخلاف نظریههای متافیزیکی بسته به عاملی بیرونی نیست که همبستگی درگرو آن باشد، بلکه به خود هستی هستندگان بستگی دارد.
معنای چنین سخنی دربارة یک هستنده یا هستندگان بمثابة یک کل چیست؟ هایدگر معتقد بود اصل اینهمانی در فلسفه متافیزیکی بمثابه اصل برتر اندیشه با صورتبندی رایج اصل به شکل الف=الف عملا ذات و سرشت آن را میپوشاند؛ «چرا که گفتن اینکه الف، الف است بمعنای آن است که هر الف خودش همان است؛ یعنی اینکه هر الف «با خودش» و «برای خودش» همان است»(<EndNote No="154" Text=" Idem, Identity and Difference, trans.
هایدگر معتقد است آنچه در متافیزیک دربارة نسبت کثرت و وحدت اندیشیده شده است، تماما مبتنی بر تقدم تألیف به تعلق است به چنان شیوهیی که وحدت، برآیند به هم پیوند دادن کثرات بدست عاملی بیرونی برای شکل دادن یک کل باشد؛ یعنی گویی عاملی بیرون از اتحاد میایستد و جزئیات را با توجه به قاعدهیی جمع میکند.
تفاوت چیست که نه حاضر میشود و نه از امر حاضر تماما جدا میماند؟ دربارة چنین امری چیزی بیش از این میتوان گفت که «عمل» میکند و ما تنها برآیند عملش است که آن را مییابیم؟ آیا راه آشنایی جز این برایمان باقی میماند؟ هایدگر کمابیش با این پرسشها همدل است و از اینرو از یک امر غیرشخصی مبهمی مانند «آن میدهد»<FootNote No="54" Text=" Es gibt- It gives"/> سخن به میان میآورد."