Abstract:
رویکرد زمانی مدرنیته، همان است که ارسطو در کتاب چهارمِ فیزیک، بیان داشته: "زمان زنجیرهای از اکنونهاست". در مقابل هایدگر معتقد است این فهم از زمان، هستی را در اکنونیتِ گسسته از گذشته و آینده قرار داده و گویی تمامیت آن در دسترس است تا در فراشد اُبژکتیوسازی تحت استیلا قرار گیرد. نتیجۀ این فرایند آن است که هستی از آشکارگی بازمانده و جهانِ نارخداد تجسم مییابد. با این حال، پیشنهاد هایدگر برای برون شد از این وضعیت (جهانِ نارخداد)، نه تجویزِ تلاشی مبارزه جویانه بلکه رها کردن امور به حال خود آنچنان که در ذات خویش هستند، میباشد. هایدگر این رها کردن را با اصطلاح ((گلاسنهایت)) بیان میدارد. برخی از پژوهشگران از ((گلاسنهایت)) هایدگر، نوعی بیعملی را نتیجه گرفتند. ما در پژوهش حاضر نشان خواهیم داد که ((گلاسنهایت)) نه عرصۀ بی عملی که خود متضمن کنشگری است؛ اما در زمانِ حاضری که عرصۀ تلاقی گذشته و آینده باشد و هایدگر از آن با نام "لحظۀ اصیل" یاد میکند؛ همان لحظۀ مصممبودگی که باید انتظارش را کشید و به زمان حادث شدنش رویدادِ مستتر در بطن آن را از آنِ خود کرد. اصطلاح ((گلاسنهایت))، در برابر فراشد مدرنیته، نوعی فرایند به تأخیر انداختن را پیشنهاد میکند.
Machine summary:
پرسش اساسی آن است که چرا تعریف ارسطویی از زمان به مثابۀ اکنون گسسته از گذشته و آینده ، در مدرنیته به اوج خود میرسد؟ برای روشن شدن بحث ، ما از فلسفه هایدگر فاصله ای کوتاه گرفته و به پرسش مذکور بدین نحو پاسخ میدهیم که : لیبرال -سرمایه داری، به عنوان همبستۀ سیاسی - اقتصادی مدرنیته ، مهم ترین ابژه اش کالا است و زمان کالا نیز زمان حال حاضر می - باشد.
حال ، مطابق فلسفه هایدگر، تعریف ارسطویی از زمان که بیش از دو هزار سال فرض غالب در سنت فکری غرب بوده است ، دست کم یک کژکارکرد اساسی دارد و آن اینکه ، چنین رویکردی، هستی را چیزی از بدو امر، حاضر در دست ، مهیای دخل و تصرف میبیند، دوقطبی سوژه -ابژه ، به مثابۀ یک خطای متافیزیکی نیز از همین جا آغاز میشود، به این معنا که انسان در مقام سوژة مدرن ، هستی پیشارویش را بدل به ابژه ای میکند که صرفا باید دستکاری شود و هیچ مجالی برای گشوده شدن ندارد.
اما اگر متناسب با بازنمایی متافیزیکی-لیبرالی مدرنیته از زمان به مثابۀ اکنون گسسته از گذشته و آینده ، هستی، ابژة حاضر در دست شده و مجال گشودگی نداشته باشد، آیا جهان نارخداد نام دیگر جهان عاری از حقیقت نخواهد بود؟ ما در پژوهش حاضر، ابتدا فرایندی را که در آن جهان به جهان نارخدادگی بدل میشود را تبیین خواهیم کرد و سپس مواجهه و پیشنهاد هایدگر با این وضعیت مسئله دار (جهان عاری از رخداد) را که در قالب اصطلاح گلاسنهایت طرح انداخته ، بیان میکنیم و سویه های انتقادی-اجتماعی و البته انضمامی آن را نیز روشن خواهیم نمود.