Abstract:
جنبش فرمالیسم (1920) مغربزمین، باعث شکلگیری منشور مینی مالیسم، با شعار «کم، زیاد است» در ادبیّات گردید و
نویسندگان از این رویکرد استقبال کردند، چنان که داستانهای کودکانة تامر و هدایت متأثّر از اصول فرمالیسم است. داستانهای تامر شکلدهندة آغاز راه صحیح برای کودکان و نوجوانان و مبلّغ ارزشهای انسانی است و نیز هدایت در داستانهای کودکانة خویش توجّه ویژهای به نکات اخلاقی و تربیتی دارد. این دو نویسنده، گاه فضا را برای بیان ارزشها آماده میکنند و زمانی نتیجهگیری و درک آن را به مخاطب وامیگذارند. بیشتر داستانهای مورد بحث، از طرحی ساده؛ یعنی خرده پیرنگ برخوردارند و زبان آنها برای همگان قابل فهم است. شخصیّتها در این داستانها نمایندة افکار، رفتار و گفتار جامعة سوری و ایرانی هستند و زمان داستانها بر گذشته و حال دلالت دارد؛ امّا به مکان وقوع حوادث، اشارهای نشدهاست و تنوّع مکانی نیز در آنها وجود ندارد. این مقاله، عناصر مینیمالیسم را در داستانهای تعلیمی زکریا تامر و صادق هدایت با هدف تبیین مشخصّههای مینیمالیسم و انگیزة نویسندگان از توجه به این شگردها در رویکردی توصیفی- تحلیلی وبا تکیه بر مکتب تطبیقی آمریکایی بررسی کرده و نشان داده است که بسیاری از داستانهای این دو نویسنده، مشخصههای مینیمالیستی مانند: محدودیت شخصیتها، گفتوگوی زیاد، جملات کوتاه و... را بازنمایی کردهاند.
Machine summary:
صادق هدایت، نویسندة برجستة ایرانی به دلیل توجه به نهانترین لایههای زندگی، یکی از عوامل اصلی شکوفایی این نوع ادبی است؛ به همین دلیل، این پژوهش، تلاش کرده است تا به بررسی مؤلفههای مینیمالیسم در دو مجموعة داستانی تامر با عنوان «قال الوردة للسنوسو» (گل سرخ به پرستو گفت) و«لماذا سکت النهر» (چرا رود ساکت شد؟) و نیز مجموعه ترانهها ونوشتههای پراکندة هدایت که برای کودکان نوشته شده است، بپردازد.
نویسندگان در این مقاله، پس از معرفی ویژگیهای داستانهای مینیمالیستی به آوردن شاهد مثالهایی از داستان بیتهای مولانا پرداختهاند؛ اما بر اساس اطلاعات نظاممند، تاکنون مینیمالیسم در آثار تامر و هدایت مورد بررسی قرار نگرفته و پژوهش مذکور برای نخستین بار این کار تطبیقی را انجام داده است.
مانند داستان «البنت السمکة» (دختر ماهی) که شخصیت دختر به ماهیای تبدیل میشود که فقط بدنش شبیه ماهی است و تامر، تنها به روایت این حادثه در زندگی شخصیت اصلی میپردازد: «قالت البنت الصغیرة لأمها: أرید أن أصیر السمکة وإذا صرت سمکة فلا بد من أنی سأکون دائما سعیدة ولن سأذهب کل صباح إلی المدرسة وبعد حین من الزمن حدث أمر غریب.
در مورد شخصیتهای ایستا وپویا باید عنوان کرد تنها شخصیتهای پویا در این مجموعه، شخصیت حسنی وحسینی در داستان «آب زندگی» است که بهسبب طمعشان پس از اقامت در کشور ماه تابان و زرافشان، کور و کر شدند و برادرشان احمدک در انتها آب زندگی را به آنها میدهد و آنها دوباره بینایی و شنوایی خود را به دست میآوردند؛ اما مانند شخصیتهای پویای داستانهای تامر تغییر و تحولی کامل نمییابند و تنها یک جنبة وجودی آنها دچار تغییر میشود.