Abstract:
چگونگی توزیع منافع تولید میان عوامل تولید، از پرسشهای بنیادی اقتصاد به شمار میرود و تا امروز در سطح الگوهای رقیب، مناقشات متعددی درباره آن وجود داشته است. در این تحقیق با فرض عقلانیت جامع که بر اساس آن، افراد هم منافع خود و هم منافع دیگران را در تصمیمگیریهای اقتصادی دخالت میدهند، تابع هدف افراد تعمیم داده شده و رفتارهای عادلانه افراد در حوزه تولید در قالب یک الگوی ریاضی تحلیل میشود. بر اساس این الگو دو راهکار دستیابی به سهم عادلانه عوامل تولید تحلیل خواهد شد: نخست، نقش دولت در تعیین حداقل مزد بالاتر و دوم، نقش رفتارهای عادلانه کارفرمایان در تخصیص بخشی از سود به عنوان پاداش نیروی کار. در این میان، راهکار دوم ضمن بهبود ادراک عدالت و انصاف، وضعیت رفاهی نیروی کار را بدون اثر منفی بر تقاضای نیروی کار و اشتغال بهبود میدهد و با هر دو جنبه عدالت سازگار است. نتایج مقاله مؤید مزیت عدالت افقی و خودجوش، نسبت به راهکارهای دستوری از بالا میباشد. در این چارچوب برای افزایش تمایل کارفرمایان به اجرای روش مشارکت در سود، پیشنهاد میشود از ابزارهای ترویجی و مشوقهای اقتصادی استفاده شود.
The manner of benefits distribution of production among the production factors is one of the fundamental questions of the economy، and there are many controversies around it at the level of rival models. In this research، with the assumption of comprehensive rationality، according to which individuals interfere both their own interests and the interests of others in economic decision-making، the objective function of individuals generalized and the fair behaviors of individuals in the field of production are analyzed in the form of a mathematical model. Based on this model، two strategies for achieving a fair share of production among the factors are analyzed: first، the role of the government in determining the level of wage more than the minimum wage، and second، the role of employers' fair employments in allocating a portion of the profits as labor rewards. In the meantime، the second strategy، while improving the perception of justice and fairness، improves the welfare state of the labor force without adversely affecting labor demand and employment، and is consistent with both aspects of justice. The results of the paper confirm the superiority of horizontal and spontaneous justice in relation to grammatical solutions from above. In this framework، it is suggested to use extension tools and economic incentives to increase employers' willingness to engage in profits.
Machine summary:
به عنوان نمونه عاصم اوغلو و رابينسون (٢٠٠٦ ,Acemoglu and Robinson) در کتاب خود از سهم سرمايه در عوامل توليد، به عنوان يک متغير توضيحي براي ريشه اقتصادي ديکتاتوري ياد ميکنند؛ در واقع کاهش سهم نيروي کار از درآمدها، به معناي فراهم ترشدن زمينه هاي ديکتاتوري و دوري از دموکراسي است ؛ ازاين رو بررسي ديدگاه ها و راهکارهاي اسلامي در خصوص آن ، به دلايل سطوح سه گانه حائز اهميت است ؛ همچنين با توجه به اينکه سهم بري عادلانه عوامل توليد و افزايش سهم سرمايه انساني در بند ٥ سياست هاي کلي اقتصاد مقاومتي تأکيد شده است ، انجام مطالعات بيشتر در زمينه تعيين عادلانه سهم عوامل توليد و به ويژه نيروي کار ضروري ميباشد.
pp ,٢٠١٠ ,Ali and Myles) در مطالعه اي، براي بررسي اثر زکات بر انباشت سرمايه ، فرض ميکنند که فرد مسلمان علاوه بر مصرف خود، از دادن زکات هم مطلوبيت کسب ميکند؛ به بيان ديگر انسان مسلمان براي تحقق هدف غايي خويش (رضايت الهي که منفعت اخروي خود اوست )، در اهداف مياني خود، رضايت و رفاه سايرين به ويژه نيازمندان را لحاظ ميکند و از افزايش رفاه آنها نيز احساس مطلوبيت خواهد کرد؛ همان طور که برخي صاحب نظران نيز بر اين مسئله تصريح کرده اند، ارزش ها و هنجارهاي گوناگون ميتواند در رفتارهاي اقتصادي افراد مؤثر باشد؛ از جمله ارزش هايي نظير صبر (ترجيحات زماني) و نوع دوستي بر پس انداز خانواده ها مؤثر است (٢٠١٢ ,Guin).