Abstract:
از زمانی که که ایرانیان با ابعاد عینی و جنبه های ذهنی تجدد آشنا شدند و دورانی جدید از تاریخ اندیشه و تحولات اجتماعی خود را آغاز کردند تا به امروز، دست کم یک مسئله محوری، ذهن نخبگان کشور را به خود مشغول داشته است. این مسئله عبارت است از اینکه «غرب چگونه پدیده ای است»؟ پیرامون محور این مسئلهاساسی، پرسش های بی شماری در شرایط و موقعیت های مختلف و از چشم اندازهای گوناگون در حوزه های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی شکل گرفته است. در این بین آنچه که در تمام این رویکردها به مقولهغرب مشترک است، فهم مدرنیزاسیونی از غرب می باشد. در این نوشته، درک مدرنیزاسیونی، به فهمی از غرب می انجامد که مولفه های اقتصادی ـ صنعتی به کل دنیای غرب بسط و تعمیم داده می شود. در قالب این فهم، ما شاهد شکل گیری دو گفتمان در نسبت با غرب بودیم: «گفتمان غرب گرایی» و «گفتمان غرب ستیزی». اگرچه خرده گفتمان های دیگری نیز در بین این دو گفتمان ـ به مثابه دو سر طیف شناخت غرب ـ در نوسان بودند، اما این مقاله، متکلف بررسی دو گفتمان مذکور است. پژوهش حاضر با بررسی عناصر (گزاره ها) شکل دهنده گفتمان های مذکور، سعی بر نشان دادن درک سطحی این گفتمان ها از غرب دارد و در تلاش است با ایجاد گزاره های گفتمانی جدید در قالب «گفتمان غرب شناسی» به شناخت مجدد از غرب، با عنایت به مشکلات و کج فهمی های گذشته، نائل آید که این گزاره های گفتمان جدید، مبتنی بر نگرش فلسفی ـ اندیشه ای به مقوله غرب است.
Machine summary:
پژوهش حاضر با بررسی عناصر (گزارهها) شکل دهندة گفتمانهای مذکور، سعی بر نشان دادن درک سطحی این گفتمانها از غرب دارد و در تلاش است با ایجاد گزارههای گفتمانی جدید در قالب «گفتمان غربشناسی» به شناخت مجدد از غرب، با عنایت به مشکلات و کجفهمیهای گذشته، نائل آید که این گزارههای گفتمان جدید، مبتنی بر نگرش فلسفی ـ اندیشهای به مقولةغرب است .
در تعریف عملیاتی از مفاهیم به کار گرفته شده در این مقاله، باید گفت که مقصود نگارنده از غربگرایان، افراد روشنفکری هستند که به جای توجه به مبانی معرفتشناسی عدم سازگاری سنت و مدرنیته یا امکان وفاق میان آنها، به متهم کردن و ناتوان معرفی کردن سنتهای اجتماعی ایران پرداختند و نیز منظور از غربستیزان، روشنفکرانی هستند که غرب و مؤلفههای آن را بر ضد دین و مذهب و نیز سنتهای بومی خویش قلمداد میکنند.
نگرش این نسل در لزوم تقلید از غرب و طرد دین و علمای دینی از مسائل اجتماعی و سیاسی بر مبنای این پیش فرض بود که «براساس تجربیات جوامع غربی، دین در پاسخگویی به نیازهای جدید از نگاه روشنفکران ناتوان است و اخذ تمدن غرب بهصورت تمام و کمال و حاکم شدن آن راهگشای جامعه در شرایط نوین است».
حال بر این اساس باید گفت که غربشناسی عکس العملی مشابه شرقشناسی در برابر شرق نیست و بطور کل اصول و گزاره های گفتمانی خویش را در تقابل با گفتمان غربستیزی و غربگرایی و نیز شرقشناسی قرار داده است.