Abstract:
عموما امروزه استدلال می شود که موضوع اصلی اقتصاد سیاسی ارائة تحلیلـی سیاسـی ، اجتماعی و تاریخی از پدیدههای اقتصادی است که خود نـاظر بـه نـوعی رابطـة میـان اقتصاد، اجتماع و به ویژه سیاست است . اما مطالعة ادبیات این حوزه نشان مـی دهـد کـه این تعبیر از اقتصاد سیاسی به مثابه رهیافتی میانرشته ای، بیش تر تعبیری امـروزی از آن است که از دهة ١٩٧٠ به این سو سر برآورده است . چنان که بررسی ها نشان مـی دهـد، از قرن هفـده تـا نیمـة نخـست قـرن نـوزده، اقتـصاد سیاسـی بـیش تـر بـه منزلـة علـم سیاست گذاری عمومی ، و از اواخر قرن نوزده تا اوایل نیمـة دوم قـرن بیـست ، اولا بـه عنوان اصطلاحی منسوخ، و ثانیا بیش تر به عنوان معرف وجوه کمتر علمی اقتـصاد نیـز تعریف شده است . بدین سان، اقتصاد سیاسی از لحاظ محتوا و تعابیر، واجـد خـصلت تکثرگرایی مفهومی است ، و مهم تر این که ، این تحولات مفهـومی بـا تحـول در رابطـة میان اقتصاد و سیاست نیز همراه بوده است . در این مقاله ابتدا با تاکید بر همین تکثـری بودن اقتصاد سیاسی ، نشان می دهیم که تعبیر «شبه شـومپتری» اقتـصاد سیاسـی بـه منزلـة «چیزهای متفاوت برای افراد متفاوت» بیش تر تعبیری تاریخ مند از اقتصاد سیاسی است ، * استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه اصفهان (d.a.hatami@gmail.com). و به همین منظور بر دورههای تاریخی سه گانـه متمرکـز مـی شـویم تـا ایـن تحـولات مفهومی در اقتصاد سیاسی را از منظر تاریخی واکاوی کنیم . سپس در متن این واکـاوی بر تحول رابطة میان اقتصاد و سیاست تاکید کرده، نشان می دهیم که اصلی ترین ویژگی دورة تاریخی اول، و به ویژه دورة تـاریخی دوم تـلاش بـرای دور سـاختن اقتـصاد از سیاست ، و سپس تلاش برای ایجاد پیوند میان آن دو در دورة سوم بوده است . از آنجا که دورة سوم تاریخی مهم تر تلقی می شود، بر این دورة تاریخی متمرکـز مـی شـویم تـا استدلال کنیم که چرا و چگونه در این دوره اقتصاد سیاسی خصلت میـانرشـته ای پیـدا کرده یا اقتصاد و سیاست با یکدیگر پیوند یافته اند.
Machine summary:
اين وضعيت چالش هاي نظري را برمي انگيزد و به ايـن سـؤالات دامـن مي زد: اين تحولات مفهومي در اقتصاد سياسي چرا و چگونه صورت گرفته اند؟ آيا ايـن تحولات مفهومي بر تحول رابطة ميان اقتصاد و سياست نيز موثر بوده اند؟ مهـم تـر ايـن که ، چرا تنها اقتصاد سياسي جديدا سر بر آورده واجد خصلت ميانرشـته اي و بـه ويـژه سياسي است ؟ تا آنجا که به سئوال اول و دوم مربوط مـي شـود، در ايـن مقالـه تـلاش مي کنيم تا نشان دهيم که تعريـف اقتـصاد سياسـي بـه منزلـة چيـزهـاي متفـاوت بـراي انسانهاي متفاوت، بيش تر تعبيري تاريخ مند از اقتصاد سياسي است کـه بـالطبع بررسـي آن مستلزم يک واکاوي تاريخي است .
ايـن واکاوي نشان خواهد داد که در دورة تاريخي اول، اقتصاد سياسي بيش تر به معناي علـم ادارة عمومي يا مطالعة جنبه هاي اقتصادي سياست گذاري عمومي ، در دورة دوم تاريخي به معناي وجوه کمتر علمي علـم اقتـصاد و در دورة تـاريخي سـوم بـه منزلـة رهيـافتي ميان رشته اي مطرح بوده، و در کانون اين تحولات کم رنگ يا پررنگ شـدن نقـش سـاير علوم اجتماعي و به ويژه علم سياست در اقتصاد قرار داشته است .
بـه عبارت دقيق تر، گرچه يکي از وجوه اقتصاد سياسي راهنمايي حاکمـان سياسـي در ادارة امور اقتصادي تلقي شد، اما در مرحلة بعد، اصل اساسي که اين حاکمان مـي بايـست در ادارة اقتصاد برمي گزيدند، اعمال دست هاي نامرئي بازار بود.