Abstract:
شاهنامه حکیم فردوسی از آثار حماسی طراز اول در ادب فارسی است و با آثار برجسته ادب جهانی میتواند برابری کند. این کتاب حاوی اطلاعات مهمی از آغاز آفرینش تا زمان مولف است و میتوان موضوعات فراوانی از آن را با آثار مشهور و برتر ادب جهانی مقایسه و بررسی کرد. یکی از آثار معروف جهان، تلماک اثر فنلون فرانسوی است که کتابی حماسیتعلیمی شمرده میشود. در شاهنامه نیز افزون بر حماسه، میتوان تعالیم و آموزههای اخلاقی بسیاری را مشاهده کرد. ازاینرو، میتوان موضوعات مشترکی را در تطبیق دو اثر شاهنامه و تلماک جست. یکی از موضوعات مشترک در دو بخش حماسی و تعلیمی، «آیین کشورداری» است که در هر دو اثر جلوه خاصی دارد. مهمترین پرسش مطرح در این جستار این است که کدامیک از دو اثر، در بعد اخلاقی و تعلیمی غنیتر است؟ بدین نتایج رسیدهایم که اولا هرچند شاهنامه و تلماک در موضوع کشورداری، در هر دو زمینه حماسه و تعلیم سخنان مشترکی دارند، میتوان برتری شاهنامه را در هر دو حوزه بر تلماک مشاهده کرد. ثانیا آیین کشورداری در شاهنامه معمولا بر اصول و مبانی دینی استوار است، درحالیکه در تلماک دین در کشورداری مطرح نیست. ثالثا آیین کشورداری درشاهنامه معمولا در قالب سفارشی از شاهان پیشین برای شاهان پسین است و جنبه حماسی و حکم و اجبار در آن بیش از تلماک است که در قالب گفتوگوی دوسویه بین مانتور و تلماک با جنبه تعلیمی ارائه شده است.
Machine summary:
اجـراي عـدالت و داد در هـر دوره اي از ادوار تـاريخ ، يکـي از مهـم تـرين مسـائل کشورداري بوده که موجبات راحتي و آسودگي مردم آن کشور را فراهم آورده است : چو خسـرو بـه بيـداد کـارد درخـت بگـــردد از او پادشـــاهي و بخـــت (فردوسي، ١٣٩١، ج ٤: ٨) چـــو بيـــدادگر پادشـــاهي کنـــد جهــان پــر ز گــرم و تبــاهي کنــد اگـــر پشـــه از شـــاه يابـــد ســـتم روانــــش بــــه دوزخ بمانــــد دژم (همان ، ج ٨: ٢٤٥٧) يادآوري ميشود که بيداد، پايان کار پادشاهي است : چنـــين گفـــت نوشـــيروان قبـــاد که چون شـاه را سـر بپيچـد ز داد کنـــد چـــرخ منشـــور او را ســـياه ســتاره نخوانــد ورا نيــز شــاه (همان ، ج ٧: ١٩٢١) چنــين هــم چــو شــد شــاه بيــدادگر جهان زو شـود پـاک زيـر و زبـر (همان : ١٩٨٧) در ماجراهاي تلماک بر «عدل و داد» نيز تأکيد ميشود و نويسنده «صـفت دادگـري را از جمله صفات لازم براي پادشاه ميداند و در مقابل ، بيـدادگران را عامـل تبـاهي معرفـي ميکند» (نک : جعفري قريه علي و زارعـي، ١٣٩٤: ٥٨٤).
لـذا از اندرزهاي حکومتي فردوسي به پادشاهان ، رضايت داشتن مردم از آنان است : نبايــد کــه مــردم فروشــي بــه گــنج کــه بــر کــس نمانــد ســراي ســپنج (فردوسي، ١٣٩١، ج ٧: ١٧٤) بـــيآزاري و مردمـــي بهتـــر اســـت تــو را کردگــار جهــان يــاور اســت (همان : ٢٠٥١) همـــه مردمـــي بايـــد و راســـتي نبايـــد بـــداد انـــدرون کاســـتي (همان : ٢٢٠٩) بــه گيتــي بــه از مردمــي کــار نيســت بدين بـا تـو دانـش بـه پيکـار نيسـت (همان ، ج ٨: ٢٣٧٤) همچنين براي آزادي مردم از رنج و تعب و نيز کسب آفرين و ستايش آنان بـه شـاهان چنين توصيه شده است : چـو خــواهي کــه آزاد باشــي ز رنــج بــيآزار و بــيرنــج ، آگنــده گــنج بــــيآزاري زيردســــتان گــــزين بيـــابي ز هـــرکس بـــه دادآفـــرين (همان ، ج ٧: ١٧٩) علاوه بر اين ، هر دو اثر حماسي بر ايـن عقيـده انـد کـه «پادشـاهي و دادگـري يعنـي در خدمت مردم بودن » و وظيفۀ خطير پادشاه باز کردن گره مشکلات مـردم اسـت .