Abstract:
با رجوع به کتب رجالی اهل سنت، شاهد وجود عباراتی نظیر «شیعی»، «متشیع» و «شیعه علی»، ناظر به شمار زیادی از راویان هستیم که بعضا موجب جرح راوی و طرد روایات او شده است. این الفاظ در وهله اول این تصور را ایجاد میکند که راویان امامی در کتب اهل سنت وجود چشمگیری دارند، ولی با گذر بر شرح حال این راویان معلوم میشود، اسباب مختلفی موجب رمی یک راوی به تشیع در عرف متقدمین میشده است و تشیع منحصر در امامیه نیست. این تحقیق در پی یافتن اسباب و عواملی است که در قرون متقدم سبب انتساب یک راوی به تشیع شده است. در همین راستا به این نتیجه رسیدیم که عواملی چون اعتقاد به تفضیل، نقل فضائل، اظهار حب به اهل بیت علیهم السلام و تصنیف کتاب در فضائل اهل بیت علیهم السلام موجب شیعی نامیدن راوی شده است که بیانگر معنای عام از شیعه در عرف متقدمین، نسبت به معنای امروزی آن است.
Machine summary:
این اصطلاح نیز مانند واژه شیعه در لسان علماء با ابهام روبرو است و شاید گمان شود که این اصطلاح ناظر به شیعه اثنیعشری هست، ولی باید دقت کرد همانطور که گفتیم، در طول تاریخ اسلامی این اصطلاح به هر فرقه و یا فردی که مخالف با یک جریان و یا امری باشد و حکومت وقت را نپذیرد، اطلاق شده است؛ مثلا معاویه، شیعه عثمان را که خلافت حضرت علی(ع) را نپذیرفتند رافضی نامید (سبحانی، 1336: ج 1، صص 116-117) و یا اینکه برخی از فرق نویسان همه شاخههای شیعه را رافضی دانستهاند و ذیل روافض از آنها نام میبرند (بغدادی، 1977: صص 15-17)، علت جعل این اصطلاح هر چه باشد، آنچه مربوط به پژوهش ما میشود این است که عدهای از راویان شیعی با این واژه توصیف شدهاند و لازم است برای فهم مفهوم این واژه به عبارات خود رجالیون مراجعه کنیم تا ویژگیها و مؤلفههای راویانی که به این نام توصیف شدهاند را متوجه بشویم.
این عملکرد راویان آنقدر مورد انتقاد بود که حتی برخی از علماء سرشناس اهل سنت همچون حاکم نیشابوری به علت نقل روایات فضائل همچون حدیث طیر و ولایت، توسط برخی از اهل سنت مورد نقد قرار گرفت (بغدادی، بیتا: ج 5، ص 473) و حتی منتسب به رفض شد (ابن حجر، 1406: ج 5، ص 232) این در حالی است که به اذعان خود اهل سنت حاکم نیشابوری شیخین را به صراحت افضل از حضرت(ع) میدانست و حتی در مسئله عثمان هم قرائن نشان میدهد که تمایل به افضلیت عثمان داشت (سبکی، 1413: ج 4، ص 167) لذا ذهبی در دفاع از وی میگوید حاکم رافضی نیست بلکه تشیع دارد (ذهبی، 1995: ج 1، ص 303).