Abstract:
یکی از دستاوردهای مثبت استفاده از مبانی مکتبهای ادبی، تحلیل و واکاوی دقیق متون ادبی و پی بردن به اوضاع و احوال شرایط جامعه و اعضای آن است. در جوامع ایران و مصر، با توجّه به شرایط نامناسب سیاسی، فرهنگی و اجتماعی که در دوران معاصر گریبانگیر مردم این دو کشور بوده است، نویسندگانی متعهّد و مردمی ظهور کردند و با تکیه بر مولّفههای مکاتب ادبی گوناگون به ویژه رئالیسم به تبیین اوضاع نامساعد پرداختهاند و گامهایی مهم برای آسیبشناسی معضلات برداشتهاند. در این بین، آثار داستانی بزرگ علوی و نجیب محفوظ از اهمیت بیشتری برخوردار است؛ زیرا هر دو نویسنده به خوبی با اصول داستاننویسی و مکتبهای ادبی به ویژه رئالیسم آشنا بودهاند و از طرفی، با حضور در اجتماع و لمس مشکلات مردم، آثاری در خور توجه خلق کردهاند. در این مقاله، با رویکرد تطبیقی(مکتب آمریکایی) و روش توصیفی- تحلیلی و مبتنی بر مبانی رئالیستی، مقایسهای میان داستان «گیله مرد» از بزرگ علوی و رمان «میرامار» از محفوظ انجام شده است. نتایج تحقیق نشان میدهد که به دلیل همسانیهای بافتاری جوامع ایران و مصر، در بیشتر موارد، دو نویسنده آراء نزدیکی به هم داشتهاند و ساختار و محتوای دو داستان دارای شباهتهای قابل توجّهی است.
Machine summary:
در جوامـع ايران و مصر، با توجه به شرايط نامناسب سياسـي، فرهنگـي و اجتمـاعي کـه در دوران معاصر گريبان گير مردم اين دو کشور بوده است ، نويسندگاني متعهـد و مردمـي ظهـور کردند و با تکيه بر مؤلفه هاي مکاتب ادبي گوناگون به ويژه رئاليسـم بـه تبيـين اوضـاع نامساعد پرداخته اند و گام هايي مهم براي آسيب شناسي معضـلات برداشـته انـد.
در ايـن بين ، آثار داستاني بزرگ علوي و نجيب محفوظ از اهميت بيشتري برخوردار است ؛ زيـرا هر دو نويسنده به خوبي با اصول داستان نويسي و مکتب هاي ادبي به ويژه رئاليسم آشنا بوده اند و از طرفي، با حضور در اجتماع و لمس مشکلات مـردم ، آثـاري در خـور توجـه خلق کرده اند.
هدف مقالـه حاضـر، بررسـي مهـم تـرين ويژگـيهـاي رئاليستي داستان «گيله مرد» از بزرگ علوي و مقايسه و تطبيق آن با داستان «ميرامار» از نجيب محفوظ است تا از اين رهگذر به اين پرسـش هـا پاسـخ داده شـود کـه کـارکرد عناصر رئاليستي در انعکاس کاستيهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي جامعه ايران و مصر چيست ؟ و مهم ترين وجوه اشتراک و افتـراق رويکردهـاي رئاليسـتي دو نويسـنده کـدام است ؟ پيشينه تحقيق بررسيهاي صورت گرفته نشان ميدهد کـه آثـار بـزرگ علـوي از ديـد رئاليسـتي در سطحي بسيار محدود نقد و تحليل شده است .
همچنين ، شهريوري(١٣٩١) در مقاله خود بـا عنوان «نيرويي داستان رئاليستي را پيش ميبرد؛ نقدي بر گيله مرد بـزرگ علـوي»، بـه اين نتيجه رسيده است که آشوب طبيعت با آشـوب اجتمـاع و آشـوب قهرمـان داسـتان هماهنگ است و همين طور با «شيون کردن زني در جنگل » که «گيله مرد» را به تحرک وادار ميکند.