Abstract:
سازمانها و نهادهای اقتصادی وارد مرحله ای نو، به نام دوره اقتصاد دانش محور شده اند. اقتصادی که در
آن دانش و دارائی های نامشهود به عنوان مهمترین مزیت رقابتی سازمان ها شناخته شده است. امروزه نحوه استفاده از دارائی های نامشهود تاثیر بسیار مهمی در موفقیت و بقای سازمانها دارد بطوری که این مهم باعث بوجود آمدن حوزه مطالعاتی و تحقیقاتی جدیدی در مدیریت شده است. امروزه در یک طبقه بندی
ساده، دارائی های نامشهود به دو دسته تقسیم می شود که مهمترین آنها، سرمایه ها فکری است، زیرا تاثیر مهم و بسزایی بر روی عملکرد و پیاده سازی استراتژی های سازمانی دارند. سرمایه فکری از دیدگاه تئوری مبتنی بر منابع، به عنوان منبعی استراتژیک درنظر گرفته می شود که به شرکت اجازه میدهد ارزش افزوده ایجاد کند. از این رو شناسایی و اندازهگیری و مدیریت این سرمایه های فکری دارای اهمیت خاصی است. اندازه گیری سرمایه فکری، به منظور مقایسه شرکت های مختلف، تعیین ارزشهای واقعی آنها و حتی بهبود کنترل های آنها ضرورت دارد. این پژوهش مراحل مختلف مدیریت سرمایه فکری شامل مفهوم، تعاریف سرمایه فکری، عناصر تشکیل دهنده و روش های متفاوت اندازه گیری سرمایه فکری و رابطه آن با عملکرد مالی توصیف می کند.
Machine summary:
با توجه به مطالب فوق، در اين پژوهش به مفهوم، عناصر سرمايه فکري، مديريت سرمايه فکري در سازمان و همچنين ارتباط بين سرمايه فکري و عملکرد مالي پرداخته شده است.
بسياري تمايل دارند از اصطلاحاتي مانند داراييها، يا منابع غير مالي جايگزين استفاده کنند (Assets Non-Financial Fixed) اما در تعاريف مختلفي که در مورد سرمايه فکري وجود دارد مي توان به تعارف زير اشاره نمود: استوارت اعتقاد دارد سرمايه فکري مجموعهاي از دانش، اطلاعات، تجربه، رقابت و يادگيري دانش توسط نيروي انساني سازمان ها است که براي ايجاد ثروت به کار گرفته ميشوند (٢٠٠٤ , .
استوارت (١٩٩٥ ,Boisot) اظهار ميکند اگر چه در يک سازمان يادگيرنده، کارکنان به عنوان مهمترين دارايي در نظر گرفته ميشوند، با اين وجود آنها در تملک سازمان نيستند، چرا که هنوز يک بحث مهم اين است که آيا دانش جديد ايجاد شده توسط کارکنان، متعلق به سازمان است يا خير؟ براي مثال، يک برنامه نويس نرم افزار يک شرکت که در تعطيلات آخر هفته در منزل يک برنامه تدوين ميکند، آيا شرکت هنوز ميتواند ادعا کند که اين برنامه متعلق به آن است؟ سرمايه انساني سبب شده است که سازمانها تا حد زيادي به دانش و مهارتهاي کارکنانشان براي ايجاد درآمد، رشد و همچنين، بهبود کارآيي و بهره وري متکي شوند (١٩٩٩ ,Westphalen).
در هزاره سوم ميلادي که سرمايه فکي نه مالي، زيربناي اصلي براي پويايي و موفقيت آتي شرکت هادر اقتصاد دانش محور است محرک عملکرد و ارزش ها در سازمان ها به وسيله مديران تعيين مي گردد زيرا افزايش شناخت و به کار گيري سرمايه فکري به سازمانها کمک ميکند تا اثر بخش تر و نواور تر باشند.