Abstract:
هدف از این جستار، تبیین فرایند خوانش و فهم متن با تاکید بر مفهومی به نام «خوانندهی فرضی» است؛ مفهومی که از یک سو نقد خوانندهمدار و از سوی دیگر نقد مولفمحور را بر سر تعریف آن با یکدیگر تلفیق کرده و از ائتلاف این دو رویکرد هرمنوتیکی ظاهرا همستیز، در اینجا بر ضد هرگونه رویکرد متنگرایانه به نقد ادبیات داستانی، بهره گرفتهایم. متن را در این دیدگاه ضدعینیتگرا، جز زمینهای برای آمیزش آفاق دید نویسنده و خواننده ندیدهایم. بهپشتوانهی پیشفهمهای مشترک میان طرفین متن، خوانندهی فرضی را هم مفهومی برساخته از آداب و اصول حاکم بر آفرینش و خوانش ادبیات داستانی تعریف کردهایم: مفهومی کاملا آرمانی، که هیچگاه در مورد این یا آن شخص بخصوص صدق نمیکند، ولی خوانش دلبخواهی متن را بهدرستی مهار میکند. در انتهای این جستار به این نتیجه رسیدهایم که با شناسایی عادتهای داستانخوانی در یک جامعهی زبانی و گردآوری آنها تحت اصطلاح «خوانندهی فرضی» میتوان فاصلهی کاذبی را که در دیگر نظریههای تفسیر معمولا بر تباعد میان نیت مولف و برداشت خواننده دامن میزند، برطرف کرد و در عوض، به ضرورت همکوشی نویسنده و خواننده در معنادهی به متن گردن نهاد.
This article aimes to examine the process of text reading and understanding, based on the concept of implied reader, for the definition of which, we have synthesized herein the seemingly antithetical methods of ‘authorial’ and ‘reader-oriented’ criticism. Of this definition, we have taken benefit against rhetorical hermeneutics. Adopting such an anti-objectivist approach, we’ve taken the text as nothing but a ground for the fusion of authorial horizon with that of the readership, and the implied reader, as a theoretical construct drawn out of rules and regulations most prevalent in story telling and reading. The ideal reader as such, does not denote any specific referent, though may duly bind different kinds of over-reading. In the end, we have come to the conclusion that by pulling together the rubrics of story reading under the cover term ‘implied reader’, the exaggerated discordance usually held between intentionalist and reader-response critics would be resolved in favor of an explication more attentive to the synergistic nature of meaning assignment to a text.
Machine summary:
بنابراین ، وقتی هم معنایی مطلـق میـان خـود متن و دگرگفت یا حتا روخوانی آن ناممکن است ، وقتی هر تعبیری از یـک مـتن ، فقـط یکی از تعابیر ممکن است ، آیا بهتر نیست به جـای کوششـی متسـاهلانه بـرای ارزیـابی صحت و ثقم خوانش در مقیاسی دوارزشی، به تأثیر انکارناپذیر بافت فرامتنـی در تکثـر دلالت های متن گردن بگذاریم ، و در عوض ، دامنه ی خوانش پذیری یا ضـریب شکسـت متن را بر مقیاسی مدرج بسنجیم ؟ بهتر نیست به جای مصادره ی تمام خوانش های ممکن به نیت مبهم نویسنده ، متن را همچـون زمینـه ای بـرای امتـزاج دیـدگاه هـای نـاهمگون دریابیم ؟ اغلب نظریه پردازان نقد در مواجهه با این مسئله ، علارغم تفاوت دیـدگاه هـایشـان ، بـر یک نکته اتفاق نظر دارند: خوانش ، فهم ، یـا تفسـیر مـتن مسـتلزم دگرگـویی آن اسـت .
بررسی حدود اختیارات نویسنده در این جا کمتر رو به شناخت قوانین خلل ناپذیر حاکم بر جهان داستان دارد، تـا تشـخیص قواعـد مرسـوم در داسـتان پـردازی ـ قواعـدی کـه سرپیچی از آنها منطقا ناممکن نیست ، ولی پایبنـدی بـه آنهـا بـرای بـرآوردن انتظـارات خواننده و گرفتن ارتباطی عمیق تر با سطح وسیع تری از جامعه عرفا بهتر است .
امیلیو بتی نیز در جستجوی گرانیگاه گم شده ی نقد در میان خوانش های بیانتهـای مـتن ، عطف توجه از خواننده به نویسنده را فرض میگیرد: “وظیفه ی اصلی هرنوتیک از دیـد بتی انطباق معنا به فهم کنونی ما نیست ، زیرا چنـین برداشـتی بـه سوبژکتیویسـم منتهـی خواهد شد، بلکه این وظیفه عبارت است از احیـا و بازسـازی نیـت مؤلـف ” (گرونـدن .