Abstract:
فره ایزدی عامل مشروعیت بخش حکومت در زمان ساسانیان بود، اما ماهیت این قدرت منطبق
بر اراده و پذیرش لایه های پنهانی قدرت یا همان اشراف بود. در عصر شاهنشاهان مقتدر این
قدرت جمعی تحت کنترل قدرت فردی پادشاه بود، ولی در زمان های دیگر این قدرت جمعی
بود که نه تنها قدرت فردی پادشاه، بلکه کل نظام سیاسی ساسانیان را تحت الشعاع خویش قرار
می داد. از طرف دیگر کشش و تنش بین لایه های قدرت نیز وجود داشت؛ گاهی وجود منافع
مشترک موجب همراهی و همگامی این طبقات با هم می شد، اما غالبا روابط این طبقات مبتنی
بر تنش، رقابت، سعایت و ایجاد توطئه بود. از سویی به این دلیل که شاهان حاکمیت و اقتدار
خویش را به واسطه این طبقات درخطر می دیدند، همواره نگاهی مبتنی بر ترس، احتیاط و توام
با بدبینی بدان ها داشتند، در حالی که پادشاه طبق سیاست تمرکز باید با ریاست طبقات بالای
جامعه آن ها را تحت کنترل و نظارت خویش می گرفت و تعادل و توازن قوا را بین آنان برقرار
می ساخت و به منظور حفظ و تثبیت حاکمیت و قدرت دستگاه سلطنت، ارتباطی صحیح و
منطقی با آن ها برقرار می کرد، اما از نیمه دوم حکومت ساسانی، این روابط به تدریج دچار
اختلال و نظم اجتماعی دستخوش بحران می شود؛ بحران مشروعیت ، بحران مدیریت ،
کشمکش و رقابت و ستیزه جوئی ، خیانت ، سوءظن و توطئه ، سوء استفاده از امتیازات و
اختیارات، تعصب و خشونت مقامات نتیجه عدم اعتماد یا سلب اعتماد به عنوان مهم ترین رکن
سرمایه اجتماعی، مجموعه را با عدم توانائی و ناکارآمدی در تدوین یا پیروی از اصول
تشکیلاتی و نظام ساختاری مواجه می کند و با حاکمیت چنین شرایطی روابط ب ه طور کامل
تخریب و نظام ساسانی از درون متلاشی می شود.
Machine summary:
نقش سرمایه اجتماعی (مبحث اعتماد) در فروپاشی ساسانیان با توجه به ساختار سیاسی حکومت 1 شهناز حجتی نجف آبادی چکیده فره ایزدی عامل مشروعیت بخش حکومت در زمان ساسانیان بود، اما ماهیت این قدرت منطبق بر اراده و پذیرش لایه های پنهانی قدرت یا همان اشراف بود.
از سویی به این دلیل که شاهان حاکمیت و اقتـدار خویش را به واسطه این طبقات درخطر می دیدند، همواره نگاهی مبتنی بر ترس ، احتیاط و توأم با بدبینی بدان ها داشتند، در حالی که پادشاه طبق سیاست تمرکز باید با ریاست طبقـات بـالای جامعه آن ها را تحت کنترل و نظارت خویش می گرفت و تعادل و توازن قوا را بین آنان برقرار می ساخت و به منظور حفظ و تثبیت حاکمیت و قدرت دسـتگاه سـلطنت ، ارتبـاطی صـحیح و منطقی با آن ها برقرار می کرد، اما از نیمه دوم حکومت ساسانی ، ایـن روابـط بـه تـدریج دچـار اختلال و نظم اجتمـاعی دسـتخوش بحـران مـی شـود؛ بحـران مشـروعیت ، بحـران مـدیریت ، کشمکش و رقابت و ستیزه جـوئی ، خیانـت ، سـوءظن و توطئـه ، سـوء اسـتفاده از امتیـازات و اختیارات ، تعصب و خشونت مقامات نتیجه عدم اعتماد یا سلب اعتماد به عنوان مهم ترین رکـن سرمایه اجتماعی ، مجموعه را بـا عـدم توانـائی و ناکارآمـدی در تـدوین یـا پیـروی از اصـول تشکیلاتی و نظام ساختاری مواجه می کند و با حاکمیت چنین شـرایطی روابـط بـه طـور کامـل تخریب و نظام ساسانی از درون متلاشی می شود.